logo
امروز : پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۱۸
[ شناسه خبر : ۴۵۴۱۵ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 6 دقیقه ]
روایتی از یک معلم دلسوز؛

معلم ماهنشانی مدرسه‌ امید ساخت

معلم-ماهنشانی-مدرسه‌-امید-ساخت
در دل فقر و محرومیت، جایی که زندگی سخت‌تر از همیشه می‌گذرد، قصه معلمی روایت می‌شود که فراتر از یک آموزگار ساده، به یک قهرمان تبدیل می‌شود، نامش محمد زرنشان است، اما در واقع او خود، تجسم امیدی در دل دانش‌آموزان روستایی است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «موج‌رسا»؛ روستای تات‌قشلاقی جایی که خانه‌ها از خشت و گِل ساخته شده‌اند و برق، مهمانی ناخوانده است، مدرسه‌ای دارد که به همت اهالی روستا و به همت این معلم دلسوز برپا شده است. 

بیشتر بخوانید

او فقط یک معلم نیست، او سنگ صبور دانش‌آموزانی است که درد فقر و نداری را در دل دارند.

 او با آن‌ها از الفبای امید حرف می‌زند، از حسابی که قرار است روزی بدهی‌های زندگی‌شان را صاف کند و از فردایی که می‌تواند روشن‌تر از امروز باشد.

بعد از زنگ مدرسه، امید آستین‌ها را بالا می‌زند، او به همراه دانش‌آموزان سعی می‌کند با کم‌ترین امکانات، فضایی شاد و دلپذیر برای تحصیل فراهم کند.

معلمی که عشق به دانش‌آموزان در دل اوست 

 او می‌داند که این بچه‌ها، در دل این فضای رنگی و تمیز، بهتر درس می‌خوانند و بیش‌تر انگیزه می‌گیرند، محمد زرنشان، فقط یک معلم نیست، او یک فعال اجتماعی است، یک مددکار، یک روانشناس و یک قهرمان.

 او با تمام وجود تلاش می‌کند تا غبار محرومیت را از چهره روستای تات‌قشلاقی پاک کند و نور امید را در دل کودکانش روشن نگه دارد.

 او می‌داند که راه سختی در پیش دارد، اما عشق به دانش‌آموزان و ایمان به آینده، او را هر روز قوی‌تر از دیروز می‌کند، او معلمی است که فراتر از یک آموزگار یک قهرمان است.

قرارگیری در مسیری پر پیج و خم 

زرنشان، مدیر مدرسه‌ تات‌قشلاقی، مردی است که مسیر پرپیچ و خم زندگی‌اش، سرشار از تلاش، پشتکار و عشقی عمیق به تعلیم و تربیت است. داستان او، داستان یک مبارزه ستودنی برای دسترسی به آموزش در منطقه‌ای عشایری و سپس، تلاشی بی‌وقفه برای بهبود شرایط مدارس این منطقه است.

 کودکی این معلم دلسوز در روستای تات‌قشلاق، روستایی دورافتاده و محروم در منطقه‌ای عشایری، گذشت. 

دوران ابتدایی‌اش را در همین روستا به پایان رساند، اما برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی، ناگزیر بود راهی روستای پری شود.

 این مسیر، مسیر پر فراز و نشیبی بود که مملو از سختی‌ها و دشواری‌های فراوان بود. سال اول راهنمایی، 12 دانش‌آموز از تات‌قشلاقی با پای پیاده و در تاریکی صبح، راهی پری می‌شدند تا به سرویس مدرسه برسند.

 اما نبودن وسیله نقلیه و دیر رسیدن به محل سوار شدن، گاه آنان را ناگزیر می‌ساخت تا بخش زیادی از مسیر را پیاده طی کنند،  سال دوم، تنها چهار نفر از آن 12 نفر، به مسیر دشوار خود ادامه دادند و در سال سوم، تنها دو نفر از این گروه باقی ماندند.

 محمد زرنشان و یکی از دوستانش. آن‌ها 6 سال تمام، در مدرسه شبانه‌روزی پری ماندند و زمستان‌های طولانی و پر از برف، آن‌ها را از خانواده و گرمای خانه دور نگاه داشت. 

از خودگذشتگی واژه کوچک برای معلم ماهنشانی

حتی یک سال هم برای پیش‌دانشگاهی به ماهنشان رفتند این دوران سخت و طاقت‌فرسا، اما در نهایت به پذیرش آنان در دانشگاه تربیت معلم ختم شد.

 با این حال، تجربیات دوران تحصیل، جرقه‌ای در ذهن او افکند؛ جرقه‌ای که او را به مبارزه برای بهبود شرایط مدارس عشایری و کاهش سختی‌های دانش‌آموزان این مناطق واداشت.

 پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، این معلم به زادگاه خود بازگشت و ابتدا در روستای علم‌کندی مشغول به تدریس شد. اما آرزوی ادامه تحصیل، به دلیل شرایط نامناسب و دوری راه، برای او غیرممکن بود. مدرسه‌ علم‌کندی با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می‌کرد.

سرویس بهداشتی غیرقابل استفاده، نیاز مبرم به دیوارکشی و خاکبرداری، کمبود تجهیزات کمک آموزشی، نبود آزمایشگاه  این مشکلات معلم روستا را ناگزیر کرد که به جای ادامه تحصیل، به حل مشکلات مدرسه بپردازد.

 با همت و تلاش فراوان، او و همکارانش، با روحیه‌ای جهادی به کار پرداختند، با کمک اهالی روستا، مصالح ساختمانی تهیه کردند و با وجود کمبود منابع مالی، محمد شخصاً به‌عنوان کارگر، کاشی‌کار، لوله‌کش و بنا، مشغول به کار شد. 

این معلم برای خاکبرداری مدرسه دست به دامان یکی از اهالی شد اما وی به دلیل وجود مشغله‌های فراوان از انجام فعالیت سرباز زد و تراکتور قدیمی و رومانی خود را در اختیار معلم دلسوز قرار داد که وی علی‌رغم خراب بودن جک تراکتور، به تنهایی آن را هدایت می‌کرد انجام شد، او علی‌رغم فعالیت‌ها در مدرسه علم‌کندی مسیر فعالیت‌هایش را در مدرسه تات‌قشلاقی در پیش گرفت و در مدرسه فوق نیز با مشکلات فراوانی از جمله ساخت سرویس بهداشتی، دیوارکشی و دیگر تعمیرات، مواجه شد و تهیه مصالح و تامین مالی یک سال طول کشید ولی وی به جمله خواستن توانستن است ایمان قلبی داشت بالاخره بعد از مدت زمان طولانی توانست وضعیت مدرسه تات‌قشلاقی را نیز در عرصه‌های مختلف بهبود ببخشد‌.

بعد از آن، زرافشان با کمک اهالی روستا، لوله‌کشی ساختمان و ساخت سرویس بهداشتی مدرسه را نیز انجام داد.

معلمی دلسوز که الگوی من شد 

 وی توانست با تلاش بسیار و روحیه‌ خدمتگزاری، شرایط مدرسه را به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای بهبود بخشد اما این تلاش‌ها، تنها برآمده از یک انگیزه نبود. محمد تأثیر عمیق معلمان خود را در این مسیر فراموش نمی‌کند، اون آن روزگاران سخت را فراموش نکرده است و همچون چراغ روشنی در دل تاریکی از خوبی و دلسوزی معلمان مهربان سخن به میان می‌ورد.

وی می‌گوید: اسماعیل جارچی، معلم مهربان و دلسوز او در روستای پری بود در آن روزگاران که به علت زمستان‌های شدید شرایط رفت و آمد محیا نبود و آنان در خوابگاه با برخورد تند سرپرست خوابگاه مواجه بودند این معلم با وجود نداشتن هیچ وظیفه‌ای رسمی، از هزینه شخصی خود برای تهیه غذای وی و دوستش در خوابگاه استفاده می‌کرد و آنان را برای تقویت روحیه به گردش می‌برد و با دلداری و امیدواری، آن‌ها را به ادامه تحصیل تشویق می‌کرد. 

همچنین، مجتبی عابدینی، معلم دیگری که نقش بسیار مهمی در موفقیت‌های دانش‌آموزان منطقه اوریاد ایفا کرد، با راهنمایی‌های و کمک‌های بی‌دریغش در انتخاب رشته و مصاحبه‌های دانشگاهی، او را یاری می‌کرد.

 زرنشان با دستان پینه بسته‌اش، نه‌تنها مدرسه‌ی خود را ساخت، بلکه الگویی ارزشمند از تعهد، پشتکار و عشق به تعلیم و تربیت برای نسل‌های آینده‌ معلمان عشایری شد. 

او ثابت کرد که حتی در سخت‌ترین شرایط، با تلاش و اراده، می‌توان موانع را از سر راه برداشت و به آرمان‌های خود رسید، داستان او داستانی الهام‌بخش برای همه کسانی است که به توسعه و پیشرفت ایمان دارند.

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر