logo
امروز : پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱:۱۷
[ شناسه خبر : ۴۳۲۰۲ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 1 دقیقه ]
جملاتی که از دل برآمده و بر دل می‌نشینند؛

خاطره‌ای انقلابی از مسعود بابازاده

خاطره‌ای-انقلابی-از-مسعود-بابازاده
مسعود بابازاده خاطره‌ای از تظاهرات انقلاب را به یاد می‌آورد که مردم با شعار به خیابان‌ها ریختند، نیروهای نظامی سعی در کنترل جمعیت داشتند، اما شور انقلابی مردم را نمی‌توانستند متوقف کنند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «موج‌رسا»؛ مسعود بابازاده خاطره انقلابی خود را به مناسبت ۲۶ دی‌ماه سالروز فرار شاه چنین تعریف کرد؛ یکی از مهم‌ترین روزهای دوران انقلاب، فرار شاه از ایران بود، خانه ما، نزدیک میدان پهلوی سابق و انقلاب فعلی بود، بعد از خوردن شام، ضبط صوتم را برداشتم و از کوچه‌های سرد و تاریک گذشتم.

بیشتر بخوانید

از کنار مسجد عباسقلی خان و کتابخانه عمومی سهروردی، به جمع مردم پیوستم، تظاهرات شروع شده بود و مردم با آهنگ خاصی، شعری را که از بلندگو پخش می‌شد، تکرار می‌کردند.

بشارت، بشارت، خمینـــی

بشارت، بشارت، خمینـــی

یزید این زمانه سرنگون شد

از كشـور ما اجنبی برون شد

الله اکبــــــــــــــــــر خمینی رهبر

الله اکبــــــــــــــــــر خمینی رهبر

نیروهای نظامی برای اینکه مانع حرکت مردم به طرف سعدی شمالی و پادگان ارتش شوند، با چند ماشین پُر از نیروهای مسلّح، جلوی مردم را گرفتند، از بلندگو اعلام شد به طرف میدان دروازه ارک حرکت کنید.

برای کنترل مردم، یک ماشین نظامی در جلو و یک ماشین نظامی دیگر هم، در پشت سر مردم حرکت می‌کرد، موقعی که احساس خطر می‌شد، شعارگو، شعارهایی در حمایت از ارتش سر می‌داد؛ اما پس از چند دقیقه، دوباره شعارهای تند می‌شد.

بعدها فهمیدم، سراینده آن شعرِ انقلابی و شعار دهنده آن شب خطرناک، آقای کلامی بوده است.

 

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر