قامت بیات یکی از فرماندهان زنجانی است که هم در اخلاق و معنویت و هم در مدیریت نیرو زبانزد تمامی رزمندگان است.
به گزارش موج رسا; محمد سراجی وطن:
من در سال 1360 به همراه یک گروه صد و پنجاه نفری عازم جزیره مینو شدیم و مسئول ما قامت بیات بود . گروه ایشان عده ای جوان بودند که در طی جنگ اغلب شهید شدند . قامت بیات به عنوان فرمانده ، فردی صمیمی و آگاه بود . وقتی که دشمن پاتک می زد خیلی سریع و به موقع بچه ها را آماده می کرد و هرگز سریع تصمیم نمی گرفت و همواره فردی صبور و خونسرد بود .
سید اشرف موسوی :
در اتاقی که با بچه های دیگر می خوابید سعی می کرد در پایین ترین قسمت اتاق بدون زیر انداز بخوابد . ویژه گی های خاص بیات سبب شده بود اغلب فرماندهان او را بشناسند به همین دلیل اولین کسی که به سمت فرماندهی گردان از جانب شهید مهدی زین الدین – فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع)- انتخاب شده بود ، او بود .
مهدی علی قنبری:
برای حفاظت گروگانها بهترین افراد سپاه از جمله اصغر محمدیان (شهید) مهدی پیر محمدی (شهید) حسنلو(جانباز) و قامت بیات انتخاب شده بودند . جاذبه معنوی اینان به حدی بود که بعد از یک سال و اندی که گروگانها به زنجان منتقل شدند من و عده ای دیگر از دانشجویان به عضویت سپاه در آمدیم .
مادر شهید:
شهید قامت پسر خیلی پاکی بود. از کودکیاش یک روز من او را به مکتب گذاشتم تا قرآن خواندن را بیاموزد. شهید قامت صبحها برای فراگیری قرآن به مکتب میرفت و بعد از ظهر به اکابر میرفت. یک روز جشن ختم قرآن را برایش گرفتیم. البته شهید بعد از آن تا ظهر جلسة قرآن میرفت و بعد از آن هم به اکابر و هم به مدرسه میرفت.
او بالاخره تحصیلات دبیرستانی را به پایان رساند و موفق به اخذ دیپلم گردید. یک روز دیدم که دوستانش را به خانه دعوت کرده، وقتی از او پرسیدم: پسرم، اینها چه کسانی هستند؟ چرا از بچه های همسایه برای خود دوست انتخاب نکردی؟ شهید قامت در جواب گفت: اینها بچههای قرآنخوان هستند.
در دوران به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی، شهید قامت نقش بسیار فعالی داشت. یک روز شوهر خواهرم که شاهد قضیه بود، این چین نقل میکند که نیروهای پلیس و گاردیهای رژیم شاه مسجد ولی عصر را به محاصره درآورده بودند، در این هنگام شهید قامت که یک دسته از مردم را رهبری میکرد، گفت چرا سینما باز باشد، ولی مسجدها بسته! در این هنگام به سینماها حملهور میشوند و شیشههای آنها را خرد میکنند. هنگام بازگشت با یکی از دوستانش به هفت تن از نیروهای پلیس روبرو میشوند و شهید با یورش به آنها، یکی از آنها را به شدت مجروح کرده و بقیه از ترس فراری میشوند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید قامت به عضویت سپاه پاسداران در آمد و بعد از دیدن آموزشهای لازم جنگی، خود نیز مشغول آموزش به نیروهای بسیجی و سپاهی شد و با شروع جنگ تحمیلی و حملة ناجوانمردانة رژیم بعثی و خونخوار عراق به ایران عزیز، شهید قامت همراه با دوستانش برای نبرد با کافران به جبهه مقدم رفته و توانستند در مناطق غرب و جنوب جلوی پیشروی نیروهای عراق را بگیرند. وی در منطقة دارخویین و سلمانیه مسئولیت فرماندهی را داشتند.
شهید قامت به من همواره میگفت: اگر انشا الله به خواست خدا راه کربلا را باز کردیم، جهت زیارت قبر سید الشهدا امام حسین (ع) خودم شما را به کربلا میبرم، ولی اگر شهادت نصیبم شد، مادرم ناراحت نباش، زیرا شهادت در راه خدا انسان را از قفس جسم آزاد میکند و به سوی آرزوهایش پرواز میدهد. من هم قفس تن خودم آزاد و به سوی معبود و معشوقم پرواز میکنم.
قبل از شهادت چهرة وی چنان نورانی شده بود که مشخص بود نور شهادت و نور الهی بر او تابیده و به آرزوی دیرینة خود، همان لقا ء الله ، خواهد رسید.
سردار عباسی :
شهید بیات فرماندة نیروهای زنجان بودند و فرماندة شهدای زنجان هستند. ایشان اولین فرماندهای بودند که از زنجان به جبهه رفتند. ما همه در سپاه شاهد تقوا و رعایت مسایل شرعی و اطاعت از ائمه معصومین و روحانیت و امام در ایشان بودیم. شهید در جبهه با یک ایمان خاصی میجنگید و هیچ گونه وحشت و ترس از دشمن نداشت. طرحهای عملیاتی شهید بیات واقعاً طرحهایی کاملاً حساب شده و دقیق بود. در ن زمان ما چنین فرماندهان طراحی کم داشتیم. در رابطه با حفظ بیت المال ایشان خیلی دقت داشتند که بیت المال حیف و میل نشود و بین نیروها به صورت عادلانه توزیع گردد.
محمد اسماعیلی:
با این که تخصص شهید بزرگوار مربی نظامی بود و طبیعتاً کار مربیگری یک مقداری همراه با خشونت و عصبانیت میباشد، ولی آن مدتی که ما با ایشان در دوره بودیم، شاید به جرأت عرض بکنم که یک مورد هم ایشان را به صورت خشمگین و یا عصبانیت مشاهده نکردم و خیلی با برادران زیردست خود صمیمی و مهربان بود.
در طول مدتی که با شهید قامت بیات به عنوان فرماندة عملیات برخورد داشتم، روحیة فروتنی را به عینه در ایشان مشاهده کردم. ایشان همیشه خود را در بین همرزمانش پایینتر میدیدند و احساس میکردند که دیگران از ایشان بالاتر هستند و هیچ وقت با ما صرفاً به عنوان یک فرمانده امر و نهی نمیکردند. با بچهها هیچ گاه برخورد نامناسب نداشتند و همیشه سعی میکردند اخلاق اسلامی را خیلی دقیق رعایت بکنند.
ایشان به عنوان یک فرمانده، شخصی الگو برای دیگران بود و همرزمانش از اخلاق ایشان تحت تاثیر قرار میگرفتند و از هر جنبه و بعدی که فرض کنیم، ایشان از شجاعتی بالایی برخوردار بودند و از نظر کارایی و مدیریت در حد بالایی قرار داشتند. از جنبة معنوی چنان قوی بودند که بچهها تحت تاثیرش قرار میگرفتند.
علاقه ایشان به نماز: به حدی بود که من یادم هست که ایشان همیشه قبل از این که اذان گفته شود خود را برای بجا آوردن نماز آماده میکردند و شاید همیشه با وضو بودند، قبل از همه به نمازی شتافتند و این نشان میدهد که ایشان برای مسایل شرعی و به خصوص مسایل معنوی اهمیت زیادی قایل بودند.
اعمال فرماندهی در نهایت خونسردی یکی از خصوصیات بارز شهید بود. یک شب عراقیها خواستند به ما شبیخون بزنند، نصف شب بود که ما در منطقه سلمانیه مستقر بودیم. عراقیها شب حمله کردند و بلافاصله بچهها موضع گرفتند، شهید قامت بیات با کمال خونسردی بچهها را هدایت میکرد و آنها را جابجا میکرد و سعی میکرد که روحیة بچهها را کاملاً حفظ کند.
ایشان خیلی مقید بودند به این که پشت سر روحانیت در خط امام حرکت بکنند و هر حرفی که ولی امر مسلمین و امام عزیز در آن موقع بیان میکردند، با جان و دل میپذیرفتند و همة بچهها را در این رابطه توجیه میکردند و آن وظایف اصلی را به آنها گوشزد میکردند.
در اتباط با حفظ بیت المال ایشان با توجه به این که در آن موقع امکانات در سپاه محدود بود و شاید با آن امکانات اصلاً تصور نمیشد که ماموریتهای محوله انجام بگیرد، ولی ایشان در ارتباط با حفظ بیت مال سعی میکردند آن امکانات محدود را جاهای مورد نیاز مصرف نمایند.
من یادم نمیآید حتی یک مورد ایشان لباسهای پاسداریشان را در محل کار و یا در ماموریت از تنشان بیرون بیاورند، خیلی منظم لباس میپوشید و سر کار حاضر میشدند.
در آن مدتی که در جنگ بودند، برای نظم و انضباط و نظافت و پاکیزگی خیلی عنایت داشتند.
از نظر برخورد اصولی و قاطعیت خیلی صریح بودند و ضمن این که هر کس با ایشان برخورد میکرد که کاملاً آن وجه فروتنی و تواضع را در ایشان مشاهده میکرد، ولی با این حال در برخورد و دستوراتی که میدادند، خیلی صریح و قاطع بودند و اصرار داشتند آن چیزی که به عنوان دستور است، باید حتماً عملی شود.
رحیم تاران:
روحیة عدالتپروری یکی از خصوصیت ایشان بود، یعنی واقعاً عدالت در درونشان موج می زد و در شجاعت حرف نداشت. از نظر تبعیتپذیری دستورالعملهایی که از مرکز میرسید، در زمانی که در قرارگاه بودند، کاملاً خود و دیگران را ملزم به اجرا میکردند.
ایشان در دارخویین مین کاشته بودند، دقیقاً یادم هست که برادر رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه، تماس گرفتند با قرارگاه غرب و گفتند ایشان را بفرستید بیاید جنوب، زیرا تعدادی از مینهایی که خودشان کاشته است، ما نمیتوانیم آنها را خنثی کنیم، چون میخواهیم عملیات انجام دهیم. این عملیات هم قبل از عملیات فرماندة کل قوا بود و ایشان از سومار به مدت ده روز به جنوب رفتند و مینها را خنثی کردند. این را باید تصور کنیم که یک نیروی تخریبچی وقتی که این مینها را خنثی میکند، 90 % خطر را جلوی چشمش میبیند، ولی با این همه این خطرها را نادیده میگرفت.
یادم هست که دشمن از پشت به صورت تک دورانی یکی از خطهای ما را محاصره کرده بود، ما با ایشان یکجا بویدم. من به او گفتم شما اینجا مواظبت کن، چون کنترل کلیة نیروها با شماست، تا من بروم جلوتر و ایشان گفت نه، بالاخره یک مقدار صحبت کردیم و راضی شدیم که ایشان با یک دستة 24 نفره بروند که در جناح چپ با نیروهای تک کنندة عراقی برخورد کرده و یک گروهان اطلاعات و عملیات آنها را که مجهز آماده بودند، محاصره کنند. به فوریت اینها را منهدم و شیرازة آنها را در هم ریختند و دشمن شروع به عقبنشینی کرد و عدهای از آنها کشته و زخمی شدند. ایشان در تصمیمگیری به موقع فوقالعاده بودند.
من وقیقاً به یاد دارم که در ارتفاعات کلهقندی منطقة سومار، عراقیها به درون نیروهای خودی نفوذ کرده بودند. وقتی که با هم آنجا رفتیم، سریع تشخیص دادند که نیروهای اطلاعات دشمن وارد نیروهای خودی شدهاند و از هر طرف دارند میکوبند. ایشان بلافاصله به بچهها دستور داد که هر کس به سنگر خودش برگردد، وقتی که این کار انجام شد، نیروهای اطلاعات عملیات دشمن شناسایی شد و این خیلی تدبیر میخواهد که در شب که دید آنچنانی وجود ندارد، بتوان به آسانی موقعیت را تشخیص داد. ایشان از اطلاعات و فنون نظامی به حد کافی مطلع و تجربه داشتند که سریعاً متوجه نفوذ دشمن در داخل نیروهای خودی شدند.
محسن جزیمق:
ایشان طوری از خود اخلاق نیکو نشان میداد که گویا کلاس اخلاق دیده باشد و یک بار به من تعریف کرد که همة این خصوصیات اخلاقی و تربیت اسلامی را مدیون پدر و مادرمان هستیم.
ایشان از نظر تربیت خانوادگی در سطح بسیار بالایی بودند و این موجب شگفتی بنده بود. ایشان میگفتند پدرم آنچنان جوی در خانواده ایجاد کرده بود که بزرگی و کوچکی در خانواده رعایت میشد و همة اعضای خانواده احترام همدیگر را حفظ میکردند.
ایشان در نخستین روزهای تشکیل سپاه وارد سپاه شد و اولین گروهی که برای آموزش اعزام شدند، 2 نفر بودند، یکی شهید قامت بیات بود و دیگر شهید اصغر محمدیان و بعد از دیدن آموزش برگشتند و واحد آموزش ایجاد کردند و به برادران پاسدار آموزش دادند، اما حال که سخن از شهید اصغر محمدیان پیش آمد، باید بگویم که این دونفر ارتباط خاصی با هم داشتند و بسیار وابسته به هم بودند و این ارتباط معنوی بود که در این مورد میتوان گفت.
این محبت زآن محبتها جداست حب محبوب خدا حب خداست
شهید بیات بعد از اعزام به جبهه، در همان روزهای اول، لیاقت خود را نشان داد. با وجود این که تا آن زمان جنگی ندیده بود، ایشان به عنوان مسئول تخریب در جبهه کار میکرد و به جاهای بسیار خطرناک میرفتند و مواضع دشمن را مینگذاری میکردند.
پدر شهید:
قبل از شهادت قامت در خواب دیدم یک نفر با سیمایی نورانی آمده و پتو را از سر او کشیده و گفته بود: ما فردا قامت را به میهمانی خواهیم برد. گفتم: اشکالی ندارد، او را ببرید. همین که از خواب بیدار شدم به یک نفر سفارش کرده بود که بروید به قامت بگویید هر چه زودتر خودش را به من برساند . آن روزها اوج عملیات والفجر مقدماتی بود، شهید قامت بیات خود را سریعاً با موتور به من رساند و چند لحظهای همدیگر را ملاقات کردیم. در این حین خوابم را برایش بازگو کردم. ولی شهید قامت بیات تنها سکوت کرده و لبخند شادی بر لب نشاند و سپس بعد از خداحافظی دوباره به خط برگشت.
نجم الدین تقیلو:
شهید بزرگوار قامت بیات یکی از اولین سانی بودند که به عضویت سپاه پاسداران درآمدند و ایشان عضو شورای فرماندهی سپاه بود و از اولین کسانی بود که دورة مربیگری را گذرانده بودند و نیز اولین فرماندة گردان از شهر زنجان در ابتدای جنگ بود. از روحیة بالایی برخورار بودند و در طرحریزی عملیات جنگی بسیار دقیق و هوشیار بودند. واقعاً فردی جنگی و دلیر و حماسهآفرین بودند. ایشان در دورة آموزش نظامی در پادگان امام علی (ع) شاگرد اول بودند. در جبهه نیز یکی از منظمترین گردانها را فرماندهی و هدایت میکردند. در دارخویین با توجه به دستور بنیصدر خائن که امکانات ارتش را در اختیار سپاه نگذارند، شهید با ابتکار جالبی با قوطیهای کمپوت، تعدادی مین درست کرده و در مسیر دشمن مینگذاری کرده بود.
مجید نظری:
ایشان در اوایل جنگ در محور دارخویین و در روستای سلمانیه فرماندة نیروهای اعزامی از زنجان بودند و در آن روزها آب مصرفی خود را به وسیلة گالنهای بیست لیتری از رود کارون میآوردیم و چند نفری برای آوردن به لب کارون میرفتیم تا گالونها را پر کنیم و به سنگرها بیاوریم. شهید بیات از آنجا که فردی مخلص بودند، خود را از دیگران جدا و بالا نمی دانستند و با عمل خویش دیگران را به کار دعوت میکردند، ابتدا خود برای آوردن آب پیشقدم میشدند و چند گالن برداشته و سپس به دیگران میفرمودند بچهها بیایند برویم آب بیاوریم.
علی محمد پیرمحمدی:
زمانی که امام راحل بنیصدر خائن را عزل فرمودند، این امر موجب شد کلیة نیروهای شرکت کننده در عملیات که بنده هم جزو آنها بودم، به انرژی اتمی دعوت شوم. شب حدود ساعت 9 بود، مراسم نوحهخوانی و عزاداری برگزار شد. پس از نوحهخوانی و عزاداری، شهید قامت بیات فرمودند که هر کس مشکل خانوادگی دارد، میتواند در پشت خط انجام وظیفه کند و ضرورتی ندارد که در عملیات شرکت کند، اما کسی حاضر به خدمت در پشت خط نشد.
دستور دادند یک کارتن خالی بیاورند، هر کس وصیتی دارد، بنوید و به داخل کارتن بیاندازد. کلیة برادران حاضر در عملیات در رود کارون غسل شهادت نمودن و سپس گفتند هر کس به خط امام و به خط اهل بیت عصمت و طهارت معتقد است، میبایست موازین شرعی را رعایت کند، از جمله با اسرا و مجروحان دشمن بدرفتاری نکنید و تا زمانی که دستور تیراندازی صادر نشده، هیچ برادری حق تیراندازی ندارد. ساعت 4 صبح 21/3/60 عملیات با رمز «خمینی روح خدا فرمانده کل قوا» بدون تیراندازی شروع شد و پس از فتح اولین خاکریز، صدای الله اکبر نیروهای اسلام در دل دشمن آنچنان وحشتی انداخته بود که در همان ساعات اولیه 950 نفر از نیروهای دشمن به اسارت نیروهای رزمنده در آمدند.
ناصر میانچی:
از ابتدای ورود به سپاه در سال 60 با چهرة گرم و صمیمی شهید قامت بیات آشنا شدم و از همان زمان برخوردهای آن شهید بزرگوار برایمان خاطرهای جالب بود. ایشان در مواجهه با عوامل ضد انقلاب و فساد بسیار قاطع، با شهامت و شجاع بودند، در حالی که با دوستان بسیار متواضع و صمیمی بودند.
یکی از خاطراتی که با آن شهید در برخورد اول داشتم، در هنگام اعزام نیرو به جبهه بود. بعد از عملیات فتح المبین قرار بود حدود 20 الی 30 نفر از برادران عضو رسمی به جبهه اعزام شوند، معمولاً در همة اعزامهای آن زمان شور و حال عجیبی در سپاه حاکم بود. غالباً بچهها اصرار داشتند در حالی که مسئولین سعی میکردند با نوبتبندی و غیره، امور جاری سپاه هم انجام شود. بعد از عملیات موفق فتح المبین شور و حال اعزام به جبهه قابل وصف نبود. لیست اعزام در دست شهید قامت بیات بود. همه اصرار داشتند که اسمشان وارد لیست اعزام شود و شهید قامت نیز سعی در متقاعد کردن تک تک بچهها داشت، ولی کسی به این صحبتها راضی نمیشود. بالاخره کار به گریه و زاری کشیده و عدهای از بچهها قهر کردند که شما چرا پارتی بازی میکنید و غیره . . . شهید بیات با خنده و مزاح با قول مساعد همه را قانع میکرد. بعضی از بچهها در اعزام بعدی که قرار بود به جبهه بروند، به شهید قامت اعتراض میکردند که خودتان چرا میروید، بمانید و کارهای سپاه را انجام دهید و غیره. شهید قامت فقط سکوت میکرد و تبسم معنیداری بر لب مینشاند .
این لبخند ایشان هنوز در ذهنم است. قبل از عملیات خدمت یکی از شخصیتها برای بازدید و دیدار بچهها به منطقه رفته بویدم. آنجا اصرار کردیم که ما هم بمانیم و بعد از عملیات برمیگردیم، ایشان باز هم لبخند معنیدار زدند و سکوت نمودند. بعد از عملیات که به زیارت پیکر پاک آن عزیز پرواز کرده رفته بودم، همان لبخند معنیدار را بر لبان ایشان احساس کردم و آنجا بود که معنی تبسمهای معنیدار ایشان را فهمیدم.
مجید ارجمند:
شهید بزرگوار قامت بیات با توجه به خصوصیات عالی و برجستة اخلاقیاش از چنان جذابیتی بین نیروهای رزمنده برخوردار بودند که نیروها در سختترین مراحل عملیاتی و آموزشی احساس خستگی نمیکردند، چرا که شهید خود پیشقدم در کارها بود. شهید بیات با آن خلوص نیت و معنویت خاص و مدیریت عالی که در وجود ایشان خداوند به ودیعه گذاشته بود، یکی از عوامل مهم از بین رفتن توطئههای منافقین کور دل بودند. اولین ماموریت اینجانب جهت حضور در جبهة حق علیه باطل با فرماندهی شهید قامت بیات بود که در جزیرة مینو و به صورت پدافندی استقرار یافتیم و با تمام شایستگی و لیاقتی که ایشان از خود به نمایش گذاشتند توانستیم این ماموریت خطیر پدافندی را به همت ایشان و رزمندگان دلیر به نحو احسن به انجام برسانیم.
از ویژگیهای بارزی که همواره در ایشان مشاهده میکردم، این بود که همواره و در همه حال در کنار نیروهای خوش بود و سعی و تلاش ایشان حل مشکلات بچههای رزمنده و بسیجی بود. ایشان از نظر نظم انضباط یک الگو و نمونه برای همرزمان خود بود و از نظر شجاعت، ایثار، گذشت و فداکاری در میادین جنگ بر علیه کفار یک اسوه به شمار میرفتند. چنانچه در ماموریت پدافندی جزیرة مینو چندین بار برای شناسایی دشمن با بلم به آن سوی اروندرود رفتند، ولی هیچ گاه حتی ترس و واهمه در دل این شیرمرد کارزار وجود نداشت.
احمد فتوحی:
آشنایی بنده با شهید قامت بیات در گردان آمادهسازی عملیات محرم بود و بعد هم اجرای عملیات محرم و در فاصلة مهیاسازی و گسترش سازمان یگانهای رزمی سپاه منجمله لشکر 17 علی ابن ابیطالب که در خدمت آقایان بودیم تا زمان شهادت ایشان که مصادف با یکی دو روز قبل از عملیات والفجر مقدماتی و در جهت آمادهسازی منطقة والفجر مقدماتی بودیم. با گذشت سالها، بعضی از مطالب فرار و از ذهن خارج میشود، اما بعضی ویژگیها به قدری درخشندگی دارد و به گونهای است که در ذهنها حک می شود . اولین ویژگی این شهید با توجه به این که در شروع عملیات محرم و در دورانی که ما با هم کار می کردیم، با توجه به این که ایشان سن کمی داشتند، 21 یا 22 سالشان بیشتر نبود و در دوران جوانی، اما در عملیات محرم پیش من این برادر شجاع و رزمنده درخشیدند که بعد از اتمام عملیات با توجه به این که گسترش سازمان در سپاه مطرح بود، ایشان به راحتی پذیرفتند و مطرح شد به عنوان این که یک مهرهای باشد جهت سازماندهی و تشکیل یکی از تیپهای لشکر به نام تیپ الغدیر به فرماندهی شهید بزرگوار رضا حسنپور و ایشان هم در سمت جانشین ایشان و قائممقامی ایشان معرفی شدند و با توجه به همین مدت کم، این مجموعه و برادرهای دیگری که بودند، با تدبیر و مدیریت خودشان بسیار محکم و قابل اعتماد ظاهر شدند.
رمز سازماندهی در 45 کیلومتر در بین آنهایی که اهل سازماندهی هستند، میدانند گسترش سازمان همزمان با این که سازمانی در صحنة نبرد شرکت کرده، عملیاتی را انجام داده و بعد هم میخواهد جدیداً به صورت یک سازمان مجزایی از ابتدا شروع کند، در حین دوران جنگ هم مهیای یک عملیات شود. هم سازمانش را تکمیل کند، هم تجهیزات متناسب با آن سازمان را و هم مسایل پشتیبانی کار بسیار سنگین و شاقی هست و هیچ چیزی جز اعتقاد، عشق به راه و بعد این خلاقیتهای فردی و این استعدادهای ذاتی و نهفته در دورة بعضی از افراد نمیتوانستند در این موفق باشند. من بارها که صحبت میشود، بعضی از چهرهها و عزیزان که در طول جنگ عمر کوتاهی را داشتند، اما با برکت همواره برادرهایی هم من واقعاً غبطه میخورم و تاسف میخورم از این که شهادت برای این عزیزان نمیدانم. در هر حال و متاسفم از این که اینها عمرشان طولانی نبود از این که اینها نتوانستند آن جور استعدادهای درونی خودشان را بروز بدهند و فرصت کافی نداشتند. یک جوانی بود که آن خودش را نشان داد در ظرف 5 الی 6 ماه از گردان و من قشنگ یادم است در عملیات محرم محور این برادرها که جنگ میکردند به بسیار خوب بود، بسیار شجاعانه و خارج از حد انتظارات ظاهر شدند.توقعاتی را که مجموعة لشکر 17 داشت، به طور کامل برآورده کردند و همین باعث شد که ایشان در مدت بسیار کمی ارتقا پیدا کنند به جانشینی فرمانده تیپ ،یک جوان 21یا22ساله.
مطالبی که در این زمینه باید گفته شود، یکی از خصویات برجستة ایشان بود با توجه به این که در این حال و هوای جوانی و مسایل بسیار متعبد، مطیع و شاید من در طول این 5 و 6 ماهی که با این بزرگوار کار میکردم، یک مورد هم بحث این که حالا مشکلات جنگ و مسایل جنگ ایشان را خسته بکند و تردید به خودش راه بدهد ،نبودم و خود این این ویژگی های بارز یک مجاهد فی سبیل ا... ویک رزمندهای است که علیرغم این فشارها و مشکلات مادی میدان جنگ و با آن کمبودها و مسایلی که داشتیم و با آن وضعیتی که در آن مقطع زمانی بود، برای گسترش سازمان و کمبود امکانات اصلاً ایشان را به فکر وانمیداشت که حالا با این کمبودها یک مقدار تردید و درنگ در اجرای ماموریت داشته باشد. ویژگیای که من باز میتوانم بگویم که در آن با ورود آن ویژگی ایشان جان باخت و شهادتش هم گواه بر آن صدق و صفای ایشان بود؛ این بود که همواره در صحنههای نبرد تلاشش این بود که اگر پیشاپیش نیروهای تحت امر حرکت نمیکند، دوشادوش آنها باشد .پیشاپیش میرفت و همین گواه بر این است که دقیقاً ایشان یکی دو روز قبل از عملیات من قشنگ یادم هست که با خودرو نفربر فرماندهی جهت بررسی آخرین وضعیتهای عملیاتی والفجر مقدماتی که یک مرحله به عنوان جای پا و یک گذرگاهی را ما در جنگل «عنقر» گرفته بودیم، پیشاپیش نیروهایشان با این که همة نیروها تیپ چندین کیلومتر عقبتر در منطقه تجمع بودند، ایشان رفتند و برای بررسی منطقه آخرین وضعیتها و در همین ماموریت بود که ایشان به شهادت رسیدند. اینها به عنوان فرهنگ شهید و شهادت مطرح بودند. به عنوان فرهنگ پیشتاز بودند، به عنوان فرهنگ این که همواره فرماندهی ما در طول جنگ با این که جوانهای کم سن و سالی با تجربههای بسیار کوتاه دوران جنگ بودند، اما یک فرمانده بود که همواره دوشادوش نیروها حتی جلوتر از نیروها برای بررسی منطقه وضعیت خودشان و نهایتاً تصمیم گرفتن برای نیروهای بسیجی و یگانهایشان حرکت میکردند و این یک فرهنگ است و این یک ارزش برای ما . این جوانهای 20 ساله یا 21 ساله در مقابل ژنرالهایی میجنگیدند که 22 سال 25 سال و حتی 30 سال تجربة نظامی داشتند، یعنی بسیار بیشتر از طول مدت عمر این عزیزان تجربة نظامی داشتند، اما آن که موفق و روسفید از میدان میآمد بیرون این جوانها بودند و رمز موفقیت که به عنوان یک فرهنگ و به عنوان یک الگو ما میتوانیم ارایه بدهیم این هست که آنها با گذشت و با محروم شدن از امکانات مادی و حداقل بهرهمندی،همواره پیشاپیش نیروها دل به دریای بلا میزدند و همواره قبل از این که تصمیمی را بگیرند، برنامه یا طرحی را برای مانور داشته باشد، خودشان منطقه را بررسی میکردند از نزدیک و از این مهمتر اعتقاد به راه بود که هیچ چیز در آن راه، مانع انجام ماموریت این عزیزان نمیشد، نه مشکلات مادی، نه مشکلات نیرویی و نه آن حرکتهای حریف یا دشمن که در آن میدان بود. من یادم هست گذرگاه جنگل عنقر از نظر معبر نظامی بسیار به ضرر ما و به نفع دشمن بود، یعنی یک گذرگاه باریک. با توجه به یک زمینی که مناسب نبود، تپههای رملی و شنی اطراف این گذرگاه را گرفته بودند. دشمنی که در نابود کردن تعداد زیادی از گردان های توپخانه این منطقه را با آتش پوشانده بود که در آن لحظات و در حین گذر از آن گذرگاه به فکر هیچ کس نمیرسید و هیچ معیاری این را قبول نمیکرد که ما از این منطقه موفق وارد میشویم و به صحنة نبرد میرسیم، مگر همین اعتقاد به تکلیف و انجام وظیفه و عشق به ولایت و نهایتاً پیشتاز بودن در صحنه بود.
منبع: تبیان
انتهای خبر/