
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «موجرسا»؛ گاهی فکر میکنم آدمی چقدر میتواند بزرگ باشد. چقدر میتواند از خودش بگذرد، دل از تعلقاتش بردارد و کاری کند که نامش تا ابد در دلها بماند. آدمی میتواند در یک لحظه وقتی که انگار همه چیز تمام شده، جان دوبارهای به دیگری ببخشد. اینجاست که اهداء عضو معنا پیدا میکند.
بیشتر بخوانید
تصور کن مادری را که در راهروی بیمارستان نشسته، چشمش به درِ اتاق عمل خشک شده و دلش با هر صدای قدمی میلرزد. فرزندش، همسرش یا پدر و مادرش در آن اتاق با مرگ دستوپنجه نرم میکنند و او با دستانی لرزان هر ثانیه را به امید شنیدن یک خبر خوب میشمارد. اما گاهی خبر خوب نمیآید، گاهی مرگ زودتر از همهچیز میرسد.
در آن لحظه تاریک و جانکاه که امیدها رنگ میبازند و زندگی انگار به انتهای خط رسیده تصمیمی هست که میتواند همهچیز را دگرگون کند. میشود نوری در دل این سیاهی روشن کرد. میشود دل چند مادر دیگر را شاد کرد. میشود قلبی را دوباره به تپش درآورد، کلیهای را در بدن بیماری زنده کرد و نوری به چشمان کمسوی انسانی دیگر بخشید.
مرگ اگرچه برای همه هست و راه گریزی از آن نیست اما میشود از دل همین پایان، آغازی تازه ساخت. میشود طوری از دنیا رفت که نامت با زندگی و حیات همراه شود. چه زیباست اگر آدمی بتواند حتی در لحظهی وداع دست چند نفر دیگر را بگیرد و آنها را از چنگال مرگ برهاند.
تصور کنید کودکی را که سالهاست روی تخت بیمارستان به دستگاه دیالیز وصل است. روزهایی که با درد و رنج میگذرد و شبهایی که با آرزوی داشتن یک کلیه سالم به صبح میرسد. یا جوانی که قلبش دیگر یارای تپیدن ندارد و هر روز، ساعتها منتظر تماس بخش پیوند است. تماس امید، تماس حیات و مادری که با اشک در چشم کنار تخت فرزندش ایستاده و تنها آرزویش این است که صدای تپیدن قلب فرزندش را دوباره بشنود.
و چه تلخ است که گاهی این معجزه فقط در گرو یک تصمیم است. تصمیمی که در روزهای عادی شاید هرگز به آن فکر نکردهایم. تصمیمی که اگر به موقع گرفته نشود، فرصت نجات جان یک انسان را از دست میدهد.
آمارها میگویند هر فرد مرگ مغزی میتواند جان هشت نفر را نجات دهد. یک نفر میتواند حتی پس از مرگ زندگی را برای چندین نفر از نو بنا کند.
قصههای زیادی درباره اهداء عضو شنیدهایم، قصه مادری که در غم از دست دادن دختر جوانش دل به کار بزرگی داد. پزشکان گفتند مغز دخترش از کار افتاده و دیگر امیدی نیست. همانجا تصمیم گرفت اعضاء بدنش را اهداء کند، بعدها شنیدیم کلیههای دخترش به دو بیمار جوان، قلبش به پسری همسن و سال خودش و قرنیههایش هم به دو نوجوان نابینا پیوند زده شد.
مادرش میگفت وقتی فهمیدم قلب دخترم در سینه پسری میتپد که تازه نامزد کرده، دلم آرام گرفت. حالا هر وقت دلم برای دخترم تنگ میشود، میدانم او هنوز در وجود دیگران زنده است.
پدری میگفت فرزندم را در تصادف از دست دادم. دل کندن سخت بود، اما وقتی شنیدم پنج نفر با اعضاء بدنش زنده ماندهاند فهمیدم پسرم هنوز کنارم است. هرکدام از آنها برایم یادگار او هستند.
اهداء عضو فقط نجات جان بیماران نیست. این کار بخشیدن امید به خانوادههایی است که سالها در رنج و انتظارند. اهداء عضو آرامش قلب داغدیده خانواده اهداکننده است. اینکه بدانی عزیزت هنوز در بدن دیگران زندگی میکند.
هنوز بسیاری از ما درباره مرگ مغزی و اهداء عضو اطلاعات کمی داریم. خیلیها تصور میکنند مرگ مغزی شاید امیدی به بازگشت داشته باشد، در حالی که علم پزشکی سالهاست ثابت کرده مرگ مغزی یعنی پایان قطعی حیات مغز و هیچکس در دنیا از این وضعیت برنگشته است.
با این وجود اعضاء بدن در بدن فرد مرگ مغزی تا چند ساعت و حتی چند روز زنده میمانند و میتوانند به بیماران نیازمند اهداء شوند.
چه خوب است اگر در کنار همه دغدغههای روزمره کمی هم به این موضوع فکر کنیم. به اینکه اگر روزی خدایی ناکرده حادثهای برایمان افتاد، میتوانیم زندگی را به دیگران هدیه کنیم. ثبتنام کارت اهداء عضو و اعلام این تصمیم به خانواده و نزدیکان یکی از کارهایی است که هرکدام از ما میتوانیم انجام دهیم.
من خودم این کار را کردم، کارت اهداء عضوم را گرفتم و تصمیمم را با خانواده در میان گذاشتم. میدانم که اگر روزی اتفاقی برایم بیفتد، آنها در سختترین لحظه میتوانند به خاطر این خواستهام جان چند نفر دیگر را نجات دهند. این حس آرامشی عجیب دارد.
مرگ اگرچه پایان راه است، اما میتوان آن را به پلی برای عبور دیگران تبدیل کرد. به راهی برای ادامه زندگی در جسم دیگری. اهداء عضو زیباترین و انساندوستانهترین بخشش دنیاست. کاش همهمان بدانیم که میتوانیم در لحظه نبودن بخشندهترین باشیم.
اهداء عضو اهدای زندگی است. نجات جان یک انسان، شاید بهترین کاری باشد که آدمی در این دنیا میتواند انجام دهد. بیایید این فرهنگ زیبا را گسترش دهیم.
نویسنده: فاطمه عبدالهی، فعال رسانهای
انتهای خبر/