هر کجا نام رقیه (س) باشد حرم است

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «موجرسا»؛ حضرت رقیه (س)، دختر نازدانه امام حسین (ع)، یکی از مظلومترین چهرههای واقعهی کربلاست. دختری خردسال، با قلبی پاک و چشمانی معصوم، که در میان شعلههای اندوه و عطش، همراه پدر، عمهها و برادرانش به سرزمین کربلا آمد.
بیشتر بخوانید
او با وجود سن کم، رنج تشنگی، داغ شهیدان، و صدای نالههای مادران را با تمام وجود لمس کرد. روز عاشورا، وقتی پدرش به میدان رفت و دیگر بازنگشت، قلب کوچک رقیه در سوزی عظیم فرو رفت؛ و از همان لحظه، بغض بیپایان او آغاز شد.
پس از شهادت امام حسین (ع)، رقیه (س) نیز همانند دیگر اهل بیت، به اسارت درآمد و در کوچههای شام، درد غربت و بیپناهی را با تمام وجود چشید.
در خرابههای شام، میان گریههای شبانهاش، هر شب چشم به در میدوخت شاید پدر بازگردد تا آن شب که سر بریده پدر را در طشتی برایش آوردند.
صدای گریهاش آسمان را لرزاند و آنقدر بر صورت پدر گریست که جانش همراه اشکهایش پر کشید. رقیه (س) با آن روح لطیف و قلب سوخته، سندی زنده از مظلومیت اهل بیت شد؛ و نامش تا همیشه، نماد درد کودکانه در کربلا ماند.
سه سال بیشتر نداشت نه درکی از نبرد داشت، نه تصویری از نیزه و شمشیر. اما دلش پر از عطر پدر بود، پدری که مهرش در جانش ریشه دوانده بود. حضرت رقیه (س) دختر کوچک امام حسین (ع)، آتشی در دل داشت که از داغ فراق پدر زبانه میکشید.
صدای نالههایش در خرابه شام، از بانگ تکبیر دشمن بلندتر بود.
کودکی کوچک اما مصیبتدیده بود اما صبور نه از تشنگی نالید، نه از زخم خار و غل، فقط گفت: «بابا کو؟» و همین جمله بود که شام را در خودش مچاله کرد.
بعد از ظهر عاشورا، آنگاه که غبار جنگ فرو نشست و سکوت مرگبار بر میدان کربلا سایه انداخت، چشمان رقیه (س) به راه مانده بود. پدر رفته بود و دیگر بازنگشت. پدر با لبان خشکیده و گلوی بریده رفت، اما دلی را جا گذاشت که طاقت بیپدری نداشت.
در مسیر اسارت، از کربلا تا کوفه و از آنجا تا شام، بار مصیبت بر شانههای کودکانهاش سنگینی میکرد. گاه به نیزهها نگاه میکرد، گاه به آسمان.
میان هیاهوی دشمن، میان صدای شلاق و فریاد، فقط یک جمله از لبانش نمیافتاد بابای من کجاست؟
دشمن از نام حسین (ع) در هراس بود. نه از شمشیرش، بلکه از حقیقتی که در نگاهش موج میزد. وقتی اسیران را به شام آوردند، یزید در ظاهر پیروز بود، اما در درون، لرزه بر اندامش افتاده بود.
صدای قرآن خواندن سر بریده امام، از طشت طلا، خواب را از چشمانش ربود. و در دل خرابه، رقیه (س) با آن دل کوچک، خاری شد در چشم دشمن، نوری شد در شب ظلم.
شب بود. خرابه سرد و تاریک، و رقیه (س) غرق اشک. خواب پدر را دید، آمد، در خواب صدایش زد. از خواب پرید، ناله زد، بیتاب شد. عمهها دلداریاش دادند، بچهها نوازشش کردند، اما هیچ چیز جای پدر را نمیگرفت. فریاد زد بابایم را میخواهم.
یزید که صدای نالهاش را شنید، دستور داد سر بریده حسین (ع) را نزدش ببرند، شاید آرام گیرد. اما این آرامش، آرامش پرواز بود. وقتی چشم دختر به سر بریده پدر افتاد، اشک از دیدگانش فرو ریخت، خودش را بر سر انداخت، لب بر پیشانی پدر گذاشت و ناله زد «بابا... چرا با من حرف نمیزنی؟ کی موهایم را شانه میکنی؟ کی بغلم میکنی بابا؟» و همانجا، در کنار سر پدر، جان داد... نه از گرسنگی، نه از تشنگی، بلکه از داغ فراق، از وسعت درد. کودکی که نه در کربلا شمشیر زد، نه خطبه خواند، اما چنان غوغایی در تاریخ به پا کرد که هنوز بعد از قرنها، دلها را به آتش میکشد.
حضرت رقیه (س) نرفت، او در دلها ماند. در اشکهایی که شبانه از چشمان عاشقانش جاری میشود، در دلهایی که برای غربتش میتپد. او همان کودکی است که با جان دادن در کنار سر بریده پدر، رسوایی یزید را به اوج رساند. با مرگش، سند مظلومیت اهل بیت را مهر کرد.
امروز حرم کوچکش در سکوت است، اما دلهای بیقرار ما آنجاست. دلهایی که هر شب از دور، زائر حرم کوچکش میشوند. ما از فاصلهها گذشتهایم، از دلها پلی زدهایم تا حرمش. هر کجا که نام رقیه (س) برده شود، آنجا حرم است، آنجا دل میسوزد و ما... ما همچنان مهمان سفره کرامت اوییم، سفرهای از اشک، اندوه و عشق؛ سفرهای که با دستان کوچک او پهن شده تا دلهای بزرگ را به بند محبت اهل بیت بکشاند.
با آغاز ماه صفر، شهر زنجان بار دیگر میزبان آئينی شد که رنگ و بوی اشک، عشق و ارادت به خاندان اهلبیت (ع) دارد. مراسم سفره حضرت رقیه (س) که هرساله در منطقه اسلامآباد زنجان برگزار میشود، این بار نیز با حضور پرشور عاشقان اهلبیت، بهویژه زنان و کودکان، حال و هوایی خاص به خود گرفت.
این آئین سنتی، با چیدمان سفرهای ساده و معنوی در یادبود دختر سهساله امام حسین (ع)، یادآور رنجهای کربلا و مظلومیت بیصدای دختری کوچک اما بزرگ در تاریخ شیعه است.
حاضران در این مراسم با دلهایی آکنده از اندوه و چشمانی اشکبار، نذرهای خود را ادا کرده و با ذکر مصیبت حضرت رقیه (س) پیوندی عمیق میان نسل امروز و پیام عاشورا برقرار میکنند. نوای روضهخوانی، زمزمه صلوات و دعای کودکان بر سر سفره، حال و هوایی آسمانی به مجلس میبخشد؛ گویی روح حضرت رقیه (س) در میان جمع حاضر است و مهربانانه نگاه میکند.
این سنت دیرینه، نهتنها یک آئین مذهبی بلکه یک کلاس تربیتی معنوی است برای کودکان و نوجوانانی که نخستین درسهای عشق به اهلبیت را از این سفرهها میآموزند.
آئین سفره حضرت رقیه (س) در زنجان، بهویژه در منطقه اسلامآباد، تبدیل به بخشی از هویت مذهبی و فرهنگی مردم این منطقه شده است؛ آئینی که نسل به نسل منتقل میشود و هر سال پررنگتر برگزار میشود این مراسم، نهفقط زندهنگهداشتن یک یاد تاریخی است، بلکه نشاندهنده پیوند عمیق مردم با مظلومیت اهلبیت و اراده آنان برای حفظ ارزشهای عاشورایی در بستر فرهنگ ایرانی اسلامی است. زنجان، با چنین آیینهایی، همچنان در صف نخست شهرهایی است که پرچمدار عزای آلالله باقی ماندهاند.
انتهای خبر/