logo
امروز : دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۸:۴۶
[ شناسه خبر : ۴۷۰۸۸ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 8 دقیقه ]
عملیات مرصاد تیر خلاص بر پیکر نفاق؛

گردان سیدالشهدا ابهر فاتحان نفاق شدند

گردان-سیدالشهدا-ابهر-فاتحان-نفاق-شدند
در مرداد ۱۳۶۷، با آغاز خیانت منافقین و پیشروی آنان به سمت کرمانشاه، گردان سیدالشهدا ابهر نیز به عنوان طلایه‌دار مقاومت به همراه سایر رزمندگان کشور در تنگه چهارزبر کرمانشاه مقابل این موافقین ایستادند و تیر خلاص بر پیکر دشمن زدند‌.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «موج‌رسا»؛ ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ بود. همراه تعدادی از مسئولان گردان سیدالشهداء (ع) ابهر برای انجام امور شخصی و اداری به کرمانشاه رفته بودیم. گردان ما در آن زمان در حاشیه شهر مستقر بود. نزدیک ساعت ۱۴، برای تماس با خانواده‌ها به مخابرات شهر رفتیم. چند نفر از بچه‌ها داخل مخابرات بودند و من با دو نفر دیگر در ماشین منتظر بودیم. رادیو روشن بود و منتظر اخبار بودیم.  

بیشتر بخوانید

با شروع اخبار، گوینده اعلام کرد: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید! ایران قطعنامه ۵۹۸ را قبول کرد.» همه بچه‌ها با شتاب خود را به ماشین رساندند و با تعجب پرسیدند: «شنیدید چی گفت؟ ایران قطعنامه را پذیرفت؟!» سپس پیام امام خمینی (ره) پخش شد که از پذیرش قطعنامه به عنوان «نوشیدن جام زهر» یاد کردند و خطاب به رزمندگان فرمودند: «فرزندان انقلابیَم غرور مقدس و بغض و کینه انقلابی را در سینه‌ها نگه‌ دارید و قدر و قيمت لحظات شيرين زندگى خود را بدانید و خودتان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا رسيدن به اهداف عالى انقلاب اسلامى آماده كنید».

تحرکات دشمن و آماده‌باش گردان

پس از شنیدن خبر، به مقرمان در ساختمان نیمه‌ساخته دانشگاه کنار طاق‌بستان برگشتیم. با توجه به تسویه‌حساب برخی رزمندگان، گردان با کمبود نیرو مواجه بود و قرار بود نیروهای جدیدی از ابهر اعزام شوند. اندکی بعد، اخبار نگران‌کننده‌ای از جبهه‌های جنوب رسید: نیروهای عراق در چند محور پیشروی کرده‌اند! تمام گردان‌های تیپ ۳۶ انصارالمهدی زنجان به سمت جنوب حرکت کردند، اما گردان ما منتظر نیروهای تازه‌نفس ماند.  

روزهای پرالتهاب در کرمانشاه  

صبح سی‌ام تیرماه، نیروهای گردان در جاده کرمانشاه-سنندج مشغول انجام دو و نرمش صبحگاهی بودند که ناگهان چند تویوتای نظامی با چراغ‌های روشن به سمت شهر حرکت کردند. من که در انتهای ستون بودم، دیدم یک افسر ارتش با عصبانیت پرسید: «مسئول این نیروها تویی؟ مگر عقلتان را از دست داده‌اید؟ منافقین تا اسلام‌آباد پیشروی کرده‌اند!» گفتم: «این تمرینات برای آمادگی جسمانی است. شما چرا پشت به دشمن فرار می‌کنید؟» او با ناراحتی گفت: «برو بابا، شما دیوانه‌اید!» و رفت.  

عصر همان‌روز، برای پیگیری اخبار به سمت ستاد تیپ در شهر حرکت کردم. در سه‌راهی طاق‌بستان، انبوه جمعیتی را دیدم که به دنبال وسایل نقلیه بودند. شایعاتی مبنی بر نزدیکی منافقین به شهر، اوضاع را به هم ریخته بود. انبوهی از جمعیت را دیدم در سه‌راهی تجمع کرده و منتظر تاکسی یا اتوبوس هستند. تا آن‌ها را به مقصدشان برسانند، ولی به علت شایعات پخش شده و عملیات روانی اوضاع شهر کاملاً بهم ریخته بود. همه می‌گفتند منافقین در دروازه شهر هستند و به زودی شهر را تصرف خواهند کرد. از وسایط نقلیه عمومی خبری نبود و هرکس وسیله‌ای هم داشت خانواده و اقوام خودش را برداشته و به طرف جاده‌های خروجی کرمانشاه به سمت همدان در حرکت بودند. 

ترافیک عجیبی ایجاد شده بود، من به ناچار می‌بایست از وسط جمعیت عبور می‌کردم و راه دیگری نبود، همین‌طور از لابه لای جمعیت آرام‌آرام و بوق‌زنان در حرکت بودم که یک مرتبه دیدم تعدادی از مردم پشت تویوتای من سوار شدند. سرعتم را کم‌تر کردم تا بگویم من مسافرکش نیستم و این خودرو نظامی است، در میان ترافیک سنگین، ناگهان دو خانم سوار ماشین من شدند. یکی گفت: «من پرستارم و این خانم همسایه حامله‌ و شوهرش در جبهه است، لطفاً ما را به بیمارستان برسان» با وجود شرایط اضطراری، آن‌ها را به مقصد رساندم.  

ورود نیروهای تازه‌نفس و حرکت به سمت جبهه  

تا غروب اول مرداد، منتظر نیروهای اعزامی از ابهر بودیم. سرانجام شب هنگام، نیروها رسیدند. پس از استقبال و شام، بلافاصله سازماندهی و تسلیح شدند. دیگر فرصت استراحت نبود؛ منافقین با پشتیبانی ارتش عراق، عملیات «فروغ جاویدان» را از مرز خسروی آغاز کرده و به سمت تهران پیشروی می‌کردند.

آن‌ها با پشتیبانی ارتش عراق پس از عبور از شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب و گردنه پاتاق به شهر کرند غرب رسیده بودند، در این شهر تعدادی از مردم بی‌گناه را در یک مغازه تعویض روغنی جمع کرده و در داخل چاله سرویس آتش زده بودند و پس از وارد شدن به شهر اسلام‌آباد غرب با حمله به بیمارستان این شهر تمام مردم حاضر در بیمارستان را قتل‌عام کردند.

حتی بیماران و کادر بیمارستان نیز در این جنایات جان سالم به‌در نبرده بودند. پس از عبور از این شهر تا تنگه چهارزبر (۳۴ کیلومتری کرمانشاه) پیشروی کرده بودند.  

علت پیشروی منافقین در این محور، اعزام عمده قوای نظامی کشور به جبهه‌های جنوب جهت دفع تهاجم ارتش عراق بود، لذا عملاً در برابر حرکت ستون منافقین نیروی دفاعی آنچنانی وجود نداشت.

اما رزمندگان اسلام در نقطه‌ای که امکان تمرکز نسبی قوا و برتری وجود داشت (تنگه چهارزبر) با زدن خاکریز و انسداد جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه یک خط دفاعی مستحکمی تشکیل داده و منافقین را زمین‌گیر کرده بودند. یکی از گردان‌های عملیاتی که در این جبهه ضربات جبران‌ناپذیری را بر پیکره سازمان منافقین وارد آورد گردان سیدالشهداء ابهر بود 

نبرد در تنگه چهارزبر و حسن‌آباد  

گردان سیدالشهدا در دوم مرداد به منطقه ماهدشت اعزام شد. هواپیماهای عراق بی‌وقفه بمباران می‌کردند، تمام مزارع و گندم‌زارها را با بمب‌های خوشه‌ای به آتش کشیدند، چند نوبت نیز محل استقرار گردان ما را بمب‌باران کردند ولی هیچ‌گونه تلفاتی نداشت.

عصر آن روز، با بالگرد به پشت روستای حسن‌آباد منتقل شدیم. شبانه از ارتفاعات مشرف به جاده، به ستون منافقین حمله کردیم. ستون مکانیزه و نیروهای منافقین روی جاده آسفالت بین سه راهی اسلام‌آباد و تنگه چهارزبر مستقر شده بود. تعداد زیادی از خودروهای شخصی مردم نیز بدون سرنشین در جاده و اطرافش رها شده بودند، نیروهای ما از لب آسفالت به سمت نوک ارتفاع آرایش تهاجمی گرفتند.

در این بین یک خودرو تویوتا با چراغ روشن از سمت نوک قله به محلی که ما چند نفر از مسؤلان گردان و تیپ زنجان کنار هم ایستاده بودیم نزدیک شد، به محض اینکه خودرو به چند قدمی جمع ما رسید، یکی از بچه ها به خودرو ایست داد. سرنشینان خودرو با شنیدن فرمان ایست به سمت ما تیراندازی کردند. از سمت ما نیز به طرف آن‌ها تیراندازی شد، بر اثر تیراندازی بچه‌های خودی خودرو متوقف شد و چراغ‌های جلوی آن شکست و یکی از سرنشینان در پشت وانت به هلاکت رسید و مابقی نیز فرار کردند، همین سر و صدا موجب شد نیروهای منافقین که روی جاده آسفالت بودند متوجه حضور ما شدند و درگیری کلی آغاز شد.

عمده قوای منافقین روی جاده آسفالت، بدون حصار و سنگر مستقر شده بودند، تلفات سنگینی بر آنان وارد شد. درگیری تا صبح ادامه داشت، تعدادی از منافقین در قله مستقر شده بودند و عده‌ای نیز در حین درگیری به آن‌ها ملحق شده و نسبت به موقعیت ما برتری پیدا کردند.

 با روشن شدن هوا ، دید تیر آن‌ها بهتر می‌شد و تلفات ما بالا می‌رفت، می‌بایست طبق دستور تغییر موضع می‌دادیم.

صبح سوم مرداد، با تغییر موضع، باقی‌مانده منافقین در تنگه حسن‌آباد را محاصره و تارومار کردیم. یک اسیر گرفتیم به نام «رضا پارسیانی» که گفت: «من دانشجوی امدادگر در پاریس بودم و کار با اسلحه را بلد نیستم، منافقین با تهدید خانواده‌ام مرا مجبور به همراهی کردند» او را به مسئولان مربوطه تحویل دادیم.  

 پیروزی نهایی و پایان کار منافقین

با حمله هوانیروز، آخرین بقایای منافقین نابود شدند. در این عملیات، از ۵ هزار نیروی دشمن، ۴ هزار و ۵۰۰ نفر کشته، زخمی یا اسیر شدند. عملیات مرصاد با رمز «یا صاحب‌الزمان (عج)» از ۳ تا ۸ مرداد ۱۳۶۷ ادامه پیدا کرد و به جای «فروغ جاویدان»، «سقوط جاویدان» منافقین را رقم زد.  

مرصاد آخرین عملیات رزمندگان اسلام بود که پایانی پرافتخار به دفاع مقدس بخشید، منافقین کوردل حسب وعده‌های توخالی اربابان خود یعنی سرکرده استکبار جهانی آمریکای جنایتکار چنین پنداشته بودند که با اندک توان نظامی خود و اغفال عده‌ای جوان بی‌اطلاع و از داخل کشور خواهند توانست بر نظام قدرتمند ایران اسلامی خدشه‌ای وارد کنند.

این گروهک نفاق، خائن و وطن‌فروش طی هماهنگی‌های به عمل آمده و فراخوان صورت گرفته از تمام ایادی خود در داخل کشور خواسته بود، به طرق مختلف در مسیرهای حرکتی (مثل محور کرمانشاه به همدان) به ستون‌های نظامی منافقین ملحق شوند، بر همین اساس تعدادی از هواداران این گروهک که قصد الحاق و کمک به منافقین را داشتند در مسیر بیجار داخل یک دستگاه مینی‌بوس شناسایی و دستگیر شدند.

در این عملیات، شهدای گردان سیدالشهداء ابهر، از جمله شهیدان اسدالله عباسی، نظامعلی افشاری، معرفت‌الله رستم‌خانی، عبدالله دمیرلو، جواد مصلی، علی‌اکبر جعفری، موسی احمدی، احمد طارمی، سیروس نادری، حسن‌رضا فیروزی، علی کردلو، ناصر فیروزی و روح‌الله شکوری (از زنجان) به فیض شهادت رسیدند.

نویسنده: شعبان مولایی، معاون گردان سیدالشهدای ابهر

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر