امام مهربانیها ضامن سلامتیام شد

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «موجرسا»؛ از سال ۱۳۹۸ روزگارم رنگ دیگری گرفت رنگی تیره پر از درد و نگرانی که اصلاً دوست ندارم به آن دوران پر از رنج بازگردم.
بیشتر بخوانید
در این میان تشخیص بیماری من توسط پزشکان مختلف سرطان پیشرفته معده و مری بود، واژههایی که دنیا را بر دور سرم چرخاند و هر بار که به مطب دکتر میرفتم دخترم همراهم میآمد و در یک روز ۱۱ بار به بیمارستان و مطب مراجعه کردیم.
۱۱ بار دل مهربان دخترم لرزید و نگران نگاهم بود و ۱۱ بار امید را به چشمانم دوخت و دلم را نگه داشت. اما آخرش چه؟ پزشک، با صدایی خالی از امید گفت: ۹۸ درصد بدن درگیر بیماری سرطان شده است.
سرگشته و حیران به خانه باز گشتم با همان درد با همان حرفها با همان دل شکستگی هیچ نگفتم و با بغضی که در گلو داشتم به مرگ فکر میکردم که بعد از من خانوادهام چه میشود و درباره بیماری به کسی چیزی نگفتهام که دیگر چیزی نمانده و مرگی که سایه به سایه همراهم آمده و در این میان دلم فقط یک شوق داشت آن هم دیدن حرم امام رضا علیهالسلام بود و در این میان فقط اشک ریختم.
وقتی همه خوابیدند در گوشهای از اتاق نشستم سرم را به دیوار تکیه دادم و بیصدا با خدای خود و با امام مهربانی نجوا کردم و گفتم: یا امام رضا، یا حضرت معصومه، من دیگر توانی ندارم، اگر صلاح میدانید، نجاتم دهید دیگر توان مقابله ندارم، دیگر نمیتوانم به دکترهای مختلف جهت مداوا مراجعه کنم.
با چشمانی خیس به خوابی عمیق و شیرین فرو رفتم در عالم خواب دیدم مردی با وقار و نوری عجیب، به همراه بانویی مهربان آمدند.
مردی را که در خواب دیدم ابهت ویژه داشت چون خانومی با ایشان بودند برای اینکه در منزل من راحت باشند رو به آقا کردم و گفتم اجازه دهید خانم خانه را بیدار کنم تا شما راحت باشید و مقید نشوید.
ایشان فرمودند؛ « این خانم خواهر من است» آن آقا که دیگر برایم شکی نمانده بود حضرت امام رضا علیهالسلام بود، نزدیک آمدند. دستهای نورانیشان را بر پشتم گذاشتند و با لحنی که هیچگاه فراموش نخواهم کرد، فرمودند؛ «دیگر مریضی نداری، مطمئن باش.»
صبح که بیدار شدم حس عجیبی در دلم حاکم بود و سبکی، آرامش، نوری در دل داشتم و بدون اینکه چیزی به خانواده بگویم دوباره به پزشک مراجعه کردم و آنجا، معجزه رخ داد. پزشک متخصص با حیرت به آزمایشات نگاه کرد و گفت: «بدنت واکنش نشان داده و وضع خیلی بهتر شده و اثری از آن شدت بیماری در وجود شما نیست.» فقط اشک از چشمان سرازیر شد نه از درد، بلکه از لطف خدا، امام مهربانیها و خواهر بزرگوار ایشان که شامل حال من و خانوداهام شده بود حس عجیبی داشتم حسی پر از عشق پر از برکت و آن روز عهدی با دل خود بستهام عهدی که هیچگاه و تهت هیچ شرایطی قصد شکستن آن را ندارم.
با خود پیمان بستهام یا امام رضا (ع) مرا از آن شب تاریک نجات دادی غلام در خانهات میشوم حتی اگر تنها کاری که از دستم برمیآید جارو زدن در ورودی حرم باشد با افتخار انجامش میدهم و امروز خادمیار بارگاه امام مهربانیها هستم.
خادمیاری از دیار زنجان پایتخت شور و شعور حسینی شهر شهدای غواص که در کشور و جهان یومالعباس آن زبانزد خاص و عام است هر زمان که برایم شیفت برای بارگاه امام رضا علیهالسلام تعیین شود حضور مییابم و با دلی لبریز از عشق به مشهد برای پابوسی امام رضا علیهالسلام میروم و در دل میگویم آمدهام ای شاه پناهم بده...
خادمیار بودن من نه برای خودنمایی، نه برای عنوان و مقام است بلکه فقط و فقط برای سپاسگزاری بوده و برای اینکه هر بار خاک صحن را میروبم، با هر ذره غبار، یاد آن شب میافتم. یاد گریههایم، یاد خوابم، یاد صدای آرامبخش حضرت امام رضا علیهالسلام و خواهر گرامیشان زندگیام رنگ و بوی دیگر گرفت.
زنجان، شهریست دور، اما دلم هر روز در حرم است. این افتخار را دارم که در صف خادمان آستان نورانی امام مهربانی ایستادهام. آن امامی که دست رد به سینهام نزد.
آن برادری که خواهر بزرگوارش حضرت معصومه زهرا سلاماللهعلیها هم پشتیبانم شدند و اکنون بدون هیچ بیماری زندگی بسر میکنم.
باید به صراحت بگویم زندگیام از آن روز برکت گرفت نه تنها از شر بیماری رها شدهام بلکه برکتهای بیشمار دیگری نیز به خانهام سرازیر شده است و خدا را برای تمام این لحظات سپاسگزار هستم.
باید بگویم بعد از آن اتفاق شیرین روزیام بیشتر، آرامش خانهام پایدارتر و قلبم پر از نور و امید شده است.
امام رضا علیهالسلام، فقط امام بیمارها نیست. امام دلهای شکستهها است. امام کسانی است که جز او پناهی ندارند. امامی است که هرکس در خانهاش بیاید، دست خالی برنمیگردد.
باشد که همیشه سایه این امام مهربان بر سر همه مسلمانان جهان باشد و یادمان نرود که برکت در زندگی، از دلهایی میآید که با صداقت، با گریه، با امید، به درگاه اهلبیت سلاماللهعلیهم پناه میبرند.
ادعلی بیگدلی، خادمیار بارگاه امام رضا علیهالسلام
انتهای خبر/