logo
امروز : شنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۱۷
[ شناسه خبر : ۳۲۴۴۶ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 4 دقیقه ]
وصیت نامه؛

شهادت جان باختن در راه خدا و ملاقات با پروردگار است

شهادت-جان-باختن-در-راه-خدا-و-ملاقات-با-پروردگار-است
اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید نه از اسلام خبری بود و نه از مکتب توحید بخش الهی در واقع این شهدا بودند که ادامه دهند راه انبیا و اولیا هستند.

به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی «موج رسا» شهید مجتبی رهبری در اسفند ماه سال ۱۳۳۴ در شهر زنجان به دنیا آمد و دوره ابتدائی را در دبستان فرهنگ به پایان رسانید و دوره دبیرستان را در دبیرستان دکتر شریعتی خواند و بعد از اخذ دیپلم طبیعی در سال ۱۳۵۳ در دانشسرای راهنمائی کرمانشاه در رشته حرفه و فن مشغول به تحصیل شد و بعد از گرفتن فوق دیپلم به استان کردستان و به یکی از روستاهای شهرستان بیجار اعزام شد.

بیشتر بخوانید

شهید مجتبی رهبری از همان کودکی فردی مؤمن و معتقدی و همیشه نماز و روزه و چشم پاک بودن او زبانزد اقوام و آشنایان بود با انتشاراتی که در قم بود, مکاتباتی داشت.

از جمله با مکتب الاسلام قم که جزواتی در مورد اصول دین از انتشارات راه حق که به صورت پرسش و پاسخ بود.

شهید مجتبی رهبری فردی کوشا بود از همان زمانی که در دبیرستان مشغول درس بود به کلاس‌های پایین‌تر از خود درس تدریس می‌کرد و شاگردانی را که بی بضاعت بودند. به طور رایگان تدریس خصوصی انجام می‌داد.

به قرآن علاقه زیادی داشت و صبح‌ها بعد از نماز صبح با صدای خوش قرآن می‌خواند که اهل خانه به صدای قرآن و صوت او عادت کرده بودند.

حتی روزی که ایشان به شهادت رسید صبح همان روز مادرش صدای قرآن خواندن ایشان را در خواب شنیده بود،  ولی وقتی از خواب بیدار شده بود، فهمیده بود که خوابی بیش نبوده است. در هر کاری سررشته داشت و دوره‌های کار آموزی ماشین نویسی، رادیو ترانزیستوری، سیم کشی ساختمان و تعمیر کاری اتومبیل را از سازمان فنی و حرفه‌ای داشتند.

دوره امدادگری را سپری کرده بوده و به مدت دو ماه هم در پادگان زنجان تعلیم امدادگری می‌دادند.

چنان که قبلاً گفته شد بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشسرا به کردستان و به یکی از روستاهای بیجار به نام حسن آباد (یا سوکند) رفت. در آنجا به خاطر صحبت‌هایی که در سر کلاس کرده بود ایشان را به خسرو آباد تبعید کردند ولی ایشان از مبارزه دست نکشید و از هر فرصتی برای راهنمائی دانش آموزان و روشن کردن آنها برای کمک به انقلاب استفاده می‌کرد.

عوامل رژیم ایشان را به شهرستان بیجار آوردند تا تحت نظر داشته باشند دو سال در بیجار بودند که در جریان تظاهرات و راه پیمائی‌ها با سختی‌های زیاد به زنجان منتقل شد.

در زنجان ایشان را به یک مدرسه نوبنیاد دخترانه دادند و با این که ایشان اصلاً راضی نبود در مدرسه دخترانه تدریس نماید ولی به خاطر موفقیت آن مدرسه اکثراً دانش آموزان مستضعف بودند به آن مدرسه رفت و آن چنان به کار خود علاقمند بود که وسایل آزمایشگاه آنجا را در مدت کوتاهی جزو بهترین و کامل‌ترین آزمایشگاه‌ها در مقطع راهنمائی کرد.

با اینکه ۲۴ ساعت در آن مدرسه تدریس داشت کل هفته را در مدرسه حضور داشت و همه آزمایش‌ها را برای دانش آموزان انجام می‌داد.

رشته تحصیلی ایشان فنی و حرفه‌ای بود ولی ریاضی، علوم، زبان و ادبیات هم تدریس می‌نمود. ایشان از اولین کسانی بودند که در انجمن اسلامی معلمان در اوایل انقلاب عضو شدند و در اوایل انقلاب در تمام رای گیری‌ها شرکت فعال داشت، و به روستاهای خیلی دور برای رای گیری می‌رفت، و در پایگاه بسیج مسجد از افراد فعال به شمار می‌رفت تا زمانی که جنگ شروع شد و ایشان از هر فرصتی برای رفتن به جبهه استفاده می‌کرد.

حتی اگر خانواده اصرار داشتند که مثلاً ایام عید است در خانه بمانند، ولی او به بهانه مسافرت با دوستان به جبهه می‌رفتند که بعد از شهادت ایشان از طریق همکاران متوجه این موضوع شدیم و اگر سالی هم در کنار خانواده بودند در لحظات تحویل سال به مزار شهدا می‌رفتند و اصرار داشتند که خانواده شهدا را تنها نگذارید بیائید ما هم با آنها باشیم.

جملاتی از دست خط شهید رهبری

عاشق از معشوق دست نمی‌کشد حتی اگر شده  به قیمت جانش تمام شود و پس کسی هم که عاشق درس خواندن است نباید از معشوق خود دست بکشد و شکست در عشق یعنی مرگ.

پس هیچ عاشقی نباید شکست در خود راه دهد پس تمام اوقات خود را صرف علم و دانش کردن و سیر نشدن از دانش اندوزی فقط عاشق می‌خواهد چون همیشه معشوق آغوش خود را باز کرده که عاشق را دریابد.

خصوصاً در این زمان که کتاب به آسانی به دست می‌آید. ای معشوق من، من تو را درمی‌یابم و به آرزوی نهایی خود که رسیدن به روح توست خواهم رسید.

اگر زمان به من اجازه دهد و عمرم را پرپر نکند.

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر