کسانى که مظاهر زندگى غرب را الگوى قرار دادند با کمی تفکر به حقیقت میرسند

<!doctype html>
به گزارش موج رسا; متن وصیتنامه شهید سید محمد موسوی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بىپایان به امام عصر(عج)، مهدى موعود او که خواهد آمد تا انتقام خون به ناحق ریخته مظلومان تاریخ را از ظالمان جبار بگیرد. او که خواهد آمد تا بر زخمهاى حسین(ع) مرحم نهد و بر دردهاى دل على جامه عمل بپوشاند. او که خواهد آمد تا…
با سلام بر امام امت، این پیر جماران، این اسوه مقاومت و فداکارى، این پیر علم و عمل و با سلام بر تمامى شهدا از صدر اسلام تا کربلاى ایران. در این واپسین لحظات حضور در این اردوگاه که مجال براى نوشتن وجود ندارد، مىخواهم جملاتى به عنوان وصیت بنویسم.
لحظات زندگى خیلى سریع و سریعتر از آنچه که فکر مىکنیم، مىگذرد و این عمل ماست که مىماند و این خوبیها و بدیهی است که مىماند. خداوندا! وقتى قدم در این راه نهادم، رضاى تو را خواستم که در لغزشهاى این راه کمکم کنى.
پروردگارا! انسان چقدر ضعیف است، در مقابل سختیها و خواستهاى نفسانى و تمایلاتش خیلى زود ازمیدان بدر مىرود و تن به خواهش ها مىدهد.
خدایا! انسان چه صلاحها براى خود مىپندارد، در حالى که تمامى آن برضرر اوست و خود نمىداند.
اول از زحمات پدر و مادر که نمىدانم با چه زبانى سپاس گذارى کنم و تشکر کنم.
پدرم! شما که در تقویت فکرى من جایگاه بخصوصى دارید و من مىتوانم بگویم که درصد بالایى از مسایل فکرى را از شما یاد گرفتم و مادرم مىدانم که فرزند خوبى برایت نبودم و در این ۱۸ سال سراسر برایت دردسر بودم و هیچ گاه نتوانستم به وظایفم عمل کنم. امیدوارم که مرا به بزرگیتان ببخشید.
از دوستانم هم که براى من زحمت کشیدهاند و من آنها را زیاد به زحمت انداختهام، معذرت مىخواهم. اما در این برهه از زمان که نهاد انقلاب اسلامى احتیاج به خون من و تو دارد باید کوشش کنیم. باید به کمبودها عادت کنیم. به کم قانع باشیم تا بتوانیم این مسئولیت را که خود قبول کردهایم، انجام دهیم.
برادرم! خواهرم! من و تو اگر دست در دست یکدیگر گذاریم و این اتحاد را نه در حرف که در عمل ثابت کنیم،خواهیم دید که هیچ قدرتى با هیچ وسیلهاى نمىتواند ما را شکست دهد. آن موقعیتى است که مىتوان زمینهسازى براى صدور انقلاب کرد. البته نه اینکه نمىشود، باید نگرش اساسىترى کرد، چون دشمن هم بیدار است و او براى از بین بردن اتحاد و ریشه ما کارهاى گوناگونى وضع کرده و مىکند.
اگر ما از هم اکنون فکر آیندهمان را که همانا آینده اسلام است، نکنیم خطایى کردهایم، غیرقابل بخشش.
برادرم! دشمن ما از راههاى گوناگون براى نیل به هدفش وارد مىشود. از ابعاد اقتصادى و نظامى دید که نمىتواند وارد شود، ولى از بعد فرهنگى در دراز مدت مىتواند وارد شود و ضربه محکمى بر پیکر ما بزند. اگر ما از دانشگاهها و حوزهها غافل شویم، افراد ناباب و ضد انقلاب وارد آنجاها شده و تا ما بخواهیم کارى بکنیم، آنها کار خودشان را کردهاند. از طرفى باید در دانشگاهها بود و از طرفى در جبهه که خود دانشگاهى بزرگتر است. دانشگاهى با درسهاى عملى که در هیچ جاى دیگر سراغ آن را نمىتوان یافت. دانشگاهى که ما نیازمند آن هستیم، نه آن نیازمند ما.
دانشگاهى که دانشجویانش با جان و دل درسها را فرا مىگیرند و با خون خود گواهى قبولى از این دانشگاه مىگیرند. با درسهاى ایثار، فداکارى، از خودگذشتگى، وفادارى، ایمان، عشق، مقاومت،… .
خداوندا! شنیده بودیم که در جبهه به تو نزدیکتر مىشوند و تو را مىبینند. خدایا! چقدر شیرین است عبادتتو.
خدایا! نور تو در قلبه است. خدایا! نامت آشناى همیشگى زبانهاست، ولى در اینجا مفهومى دیگر دارد. وقتى تو نظر مىکنى بر قلبها، آنها روشن مىشود و مىچشد لذت عبادت را. خدایا! ما را آنى به خود وامگذار.
خدایا! این نفس سرکش و طغیانگر است. خدایا! دلى پر سوز و چشمى گریان بر ما عطا فرما.«الهى من لى غیرک الهى ما قبل دعائى و صلواتى و عباداته» چند خیلى خیلى کم است. شهداء با رفتن خود مسئولیت را بر گردن من و تو مىگذارند و این من و توییم که باید ادامه دهنده راه خونین آنان باشیم.
من با مردم حزب الله هیچ حرفى ندارم، چون آنان راه خود را شناختهاند. مىدانند دنبال چه کسى روند و پیرو چه خطى باشند و کلا راه چگونه زیستن و چگونه مردن را آموختهاند، ولى سخنم با آنانى است که هنوز هم بعد ازگذشت حدود هفت سال از انقلاب خونین ما باز هم بیدار نشدهاند.
آنهایى که مىخواهند باز هم وضع سابق را پیش آورند. باز هم حق مظلوم پایمال شده، ظالم بر تخت بنشیند. آرى چرا ضد انقلاب نباشند چرا که منافعشان سخت به خطر افتاده است. آنها مظاهر زندگى غربى را الگو و اسوه خود قرار دادهاند و آن را به نام تمدن مىشناسند.
آنها وقتى از آمریکا و کشورهاى اروپایى حرف به میان مىآورد، قلبهایشان متمرکز آنها شده و آنجا را مهد آزادگى مىدانند. جامعهاى که فساد اخلاقى در آن به حدى رشد کرده که عفت قلم نمىتواند آن مسائل را ثبت کند.
آه خدایا! بشر تا چه حدى مىتواند، پست باشد. جامعهاى که ارزشهاى انسانى در آن مفهومى ندارد و انسان ماشینى فقط در موقع کار با هم ارتباط داشته باشند. آن همه ارتباط ماشینى و بعد از آن دیگر هیچ وقتى از کار روزانه فارغ شدند و هر کس به دنبال عیش و نوش خود مىرود. جامعهاى که عده بسیار کمى از آن در فکر بشریت مىباشند و جداى از جامعهاى هستند که در آن زندگى مىکنند، آن هم به ندرت یافته مىشوند. این چنین کسانى … کمى با خود فکر مىکنند و با خود مىگویند: خدایا! چرا باز عده کمى از این ملت شیفته غرب هستند.
من از کسانى که مظاهر زندگى غرب را الگوى خود قرار دادهاند، مىخواهم که براى یک ساعت هم که شده واقعا با بینش عمیق بر مسایل بنگرند. باور کنید که اگر فقط یک ساعت و شاید کمتر به وجدان خود مراجعه کنید،خواهید دید که حق چیست و زندگى در کجاست.
سعادت در زندگى شرافتمندانه را در کجا مىتوان یافت. این دنیا سراى فانى است و بشر عظیمتر از آن است که فقط براى زیستن در این دنیا آفریده شود. این دنیا سرابى بیش نیست و تنها پلى است براى رسیدن به مقصد نهایى.
امیدوارم که خداوند نور هدایت را بر قلبهاى سیاهمان بتاباند تا به رستگارى برسیم. تا حقیقت را دریابیم و چگونه زیستن به معناى واقعى آن را دریابیم.
خدایا! ما را آنى به نفس خودمان وامگذار و نیتمان را خالص گردان.
انتهای خبر/