logo
امروز : جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۰۹
[ شناسه خبر : ۲۷۱۳۲ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 8 دقیقه ]

حقوق بشر آمریکایی در سردشت/از کوچه‌ای با۷۲ شهید چه می دانید؟

حقوق-بشر-آمریکایی-در-سردشت-از-کوچه‌ای-با۷۲-شهید-چه-می-دانید؟-
امروز مسئول انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت حرف‌ها دارد با مدعیان حقوق بشر آمریکایی و می‌گوید:«صدای مرا از سردشت می شنوید؟شهری که صدای نفس‌های به شماره افتاده هزاران ریه شیمیایی شده تا الان بایدگوش تان را کر می‌کرد!چرا بیانیه نمی‌دهید؟ رسانه‌های مواجب بگیرتان چرا ساکتند؟ پیشنهاد می‌کنم امروز فقط یک عکس از کودک سردشتی درآغوش پدرش که هر دو با هم جان دادند را در صفحه های اینستاگرام تان منتشر کنید. همین یک عکس کافیست نه بیشتر.»

به گزارش موج رسا; کلمه ها گاهی چه بی خاصیت  می‌شود وقتی قرار باشد روزی از تیرماه  ۱۳۶۶؛ روز بمباران شیمیایی سردشت را بریزد در واژه ها. شاهدان عینی بمباران شیمیایی سردشت هم کم می‌آورند! نمی‌دانند چه بگویند. تازه آنها که مثل ما خبرنگاران بازی با کلمات را بلد نیستند. وقتی می‌خواهند  نهایت تلخی روز بمباران شیمیایی سردشت را با آن لهجه پر از غیرت کردی بگویند، مثل «رحیم کریمی واحدی» کمی مکث می‌کنند، «چه بگوییم خانم.... » بعد کار خودشان را راحت می‌کنند با یک جمله:«آن روز سردشت آخرزمان شد.»

*آن روز سردشت آخر زمان شد

خوب حق دارند. وقتی می‌گویند «آخرزمان» تو هم دیگر نمی‌توانی کلمه برایش بیاوری، اینجاست که تصاویر مثل یک نیروی کمکی به فریادت می‌رسند. «رحیم کریمی واحدی» هم از تصاویر مدد می‌گیرد و کمی هم کلمه خرجش می‌کند و می‌گوید:« به فاصله چشم بر هم زدنی ببینی پدر. مادر، خواهر،سه برادر، خواهرزاده، پسر عمو، زن عمو.... ۱۱ نفر از اعضای خانواده‌ات یک به یک جلوی چشمانت پرپر شدند.»  و باز هم سکوت...

بقیه‌اش را ما می‌گوییم. تو می‌مانی و صدای سرفه‌های بی امان، آه خواهر، فریاد برادرها از شدت سوزش تاول‌هایی که تا عمق جانشان را می‌گزد و اما مادر...، گوشه‌ای  خوابیده و خیره به جان دادن جگرگوشه‌هایش و خدا می‌داند چه می‌کشد و پدر، بی تاب... در آن لحظه‌ها نه کاری از دست کسی بر می‌آید نه فریاد رسی هست جز خدا...

* ۱۱ شهید از یک خانه

روزی که آن خلبان با وعده وعیدهای قلدران اروپایی و آمریکایی  دکمه شلیک بمب‌های شیمیایی که قرار بود روی سر مردم سردشت آوار شود را فشار داد، یکی از بمب‌هایش صاف افتاد روی خانه پدر رحیم؛ خانه‌ای که زیرزمین داشت و برای همین از وقتی جنگ شروع شد، هر وقت صدای بمباران می‌آمد اهل فامیل آنجا را پناهگاهی امن می‌دانستند. آن روز هم خانه پر از مهمان بود برای در امان ماندن  از بمباران. عمو و زن عمو و پسر عمو و همه بچه‌ها آمده بودند خانه پدری. کسی فکرش را هم نمی‌کرد قرار است با گازخردل پذیرایی شوند.

*هیچ کس صدای پرستاران را نمی‌شنید

در آن روز آخرزمانی سردشت، مردم پریشان فریادهای پرستاران سردشتی را نمی‌شنید وقتی می‌گفتند به مریض‌ها نزدیک نشوید، شیمیایی می‌شوید. پرستارها می‌گفتند. چون وظیفه‌شان بود. اما مگر چاره‌ای هم بود. کوچه‌ها پر شده بود از زن و مرد و کودک بر زمین افتاده. کودکانی که نفسشان بالا نمی‌آمد. آن‌ها که زمان بمباران، بیرون معرکه بودند برای کمک به مردم آمدند و همه‌شان از دم شیمیایی شدند؛ مثل رحیم کریمی واحده که همان اول کار پای خرابه‌های خانه پدری وقتی ته مانده‌های گازخردل از لابه لای آجرهای خانه به آسمان می‌رفت میزبان ابدی این گاز شد.

*من حرف‌ها دارم با مدعیان حقوق بشر آمریکایی

چه باید می‌کرد؟ پاشنه‌هایش را ور کشید و با بار سنگین رنج ها و غصه‌هایش تصمیم گرفت داد مردم مظلوم سردشت را از مدعیان حقوق بشر دنیا بگیرد. یک روز با نشان دادن تصاویرقربانیان سلاح‌های شیمیایی سردشت  در نمایشگاه عکس لاهه، یک روز با سینه ستبر جلوی نمایندگان کشورهای اروپایی در دادگاه  ایستاد و ظلمی که به مردم سردشت رفته را فریاد زد.

حالا رحیم کریمی واحده ، مسئول انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت است و امروز حرف‌ها دارد با مدعیان حقوق بشر آمریکایی. می‌گوید:« صدای من را از سردشت می‌شنوید؟ شهری که صدای نفس‌های به شماره افتاده هزاران ریه شیمیایی شده مردمانش باید تا الان گوشتان را کر می‌کرد؟ امروز سی و پنجمین سالگرد بمباران شیمیایی سردشت است. چرا بیانیه نمی‌دهید؟ رسانه‌های مواجب بگیرتان چرا خفه خون گرفتند؟ پیشنهاد می‌کنم  امروز اینستاگرام بی بی سی و اینترنشنال و من و تو یک پستش را اختصاص بدهد به سردشت و فقط یک عکس از کودک سردشتی درآغوش پدرش که هر دو با هم جان دادند را منتشر کند. همین یک عکس کافیست نه بیشتر.»

*از کوچه‌ای با ۷۲ شهید چه می‌دانید؟

«ما همچنان در سکوت رسانه‌ها و مجامع بین المللی به فریاد زدن ادامه می‌دهیم.» این را کریمی واحده می‌گوید. می‌گوید قرار نیست ناامید شود. از حال و روز امروز مصدومان شیمیایی سردشت که از او بپرسی اما، حرف‌ها دارد برای گفتن. ما تهرانیم و او سردشت. ولی تصویر یک کوچه از سردشت را برایمان ترسیم می‌کند، طوری که می‌توانی در ذهنت بروی و  سر آن کوچه بایستی و حرف‌های جانباز شیمیایی را بشنوی؛ « ۷۲ نفر از اهالی این کوچه در سردشت شهید شدند. یعنی از هر خانه چند نفر. از بعضی خانه‌ها هم،  همه شهید شدند. داریم در ایران کوچه‌ای که ۷۲ شهید داشته باشد؟ که همه با هم در یک روز به شهادت رسیده باشند آن هم با بمب شیمیایی؟ نداریم.

تا امروز از این کوچه چه شنیدید؟ اصلاً نشنیدید و این ضعف ماست. رسانه‌های غربی که نمی‌خواهند بشنوند و گوش‌هایشان را به عمد گرفته‌اند، اما ما خودمان هم کم گذاشتیم و صدایمان را به گوش جهانیان نرساندیم. کمترین کار این بود که  در ورودی این کوچه یک یادمان بسازند تا یادگاری باشد بر ۷۲ شهیدش. یکی از خانه‌های این کوچه را باید موزه می‌کردند. مثل کاری که در بلژیک کردند. شهر ایپر یکی از شهرهای این کشور در جنگ جهانی اول بمباران شیمیایی شد. یکی از خانه‌های محله‌ای که شیمیایی شده را موزه کرده‌اند. الان توریستی نیست که به بلژیک برود و از این موزه دیدن نکند. ما چه کرده‌ایم؟»

*صدای ما باشید

« این حرف‌ها را اگر می‌زنم بگذارید به حساب دلسوزی. حقش این بود که امروز یکی از مسئولان به سردشت می‌آمد. یکی از وزرا ،یکی از سران سه قوا می‌آمد و از دل کوچه پسکوچه های سردشت یک پیام به مدعیان حقوق بشر آمریکایی  و به دنیا مخابره می‌کرد و می‌گفت سی و پنج سال قبل شما که حالا داعیه دار حقوق بشر شده‌اید سلاح شیمیایی فروختید و از یک جنایتکار حمایت کردید تا نفس هزاران انسان بی گناه تا آخر عمر به شماره بیفتد، در بمباران شیمیایی سردشت از گازخردل آرسنیک دار استفاده شده و طبق بررسی‌های انجام شده  گفته می‌شود که آثار آن تا ۱۰۰ سال در محیط باقی می‌ماند. امروز سردشت خبری نیست. شما صدای این مردم را به گوش همه برسانید.»

*پزشکان خیر هم سردشت را فراموش کردند

در سالگرد بمباران شیمیایی سردشت شنونده گلایه‌های مردی هستیم که سال‌هاست صدای رسای جانبازان شیمیایی شده است و امروز را مغتنم شمرده شاید حرف‌هایش خریدار داشته باشد. کریمی می‌گوید:«سردشت یک هزار و ششصد جانباز شیمیایی دارد. شوخی نیست. عدد، قابل توجه است. بعد از سال‌ها یک کلینیک شیمیایی برای رسیدگی به مشکلات تنفسی این جانبازان دایر شد اما شاید عجیب باشد اگر بگویم این کلینیک، متخصص ریه ندارد. شاید بعضی وقت‌ها هفته‌ای یک بار متخصص ریه به این کلینیک بیاید. بعضی وقت‌ها همان هفته‌ای یک بار هم کسی نمی‌آید.  زیاد از پزشکان خیر می‌شنویم. پزشکانی که زندگی‌شان را به پای سلامت مردم می‌ریزند. اما انگار پزشکان خیر هم مردم سردشت را فراموش کرده‌اند. خوب این مشکلات را دست کم نگیریم. جانباز شیمیایی وقتی نفسش به شماره بیفتد و سرفه امانش را ببرد، باید چه کند؟ از این گذشته وقتی شهری یک هزار و ششصد جانباز شیمیایی دارد، باید یک مرکز درمانی شبانه روزی داشته باشد یا نه؟ کلینیک شیمیایی سردشت شبانه روزی نیست. سر ساعت مشخصی بسته می‌شود. حالا تکلیف آن زن و مردی که نفسش در حال بند آمدن است چه می‌شود؟ بیمارستان سردشت خارج از شهر است. جاده‌های سردشت هم تعریفی ندارد. آسفالت شده اما امنیت ندارد. در جاده‌های برف گیر آذربایجان غربی اگر بخواهی خودت را به بیمارستان برسانی باید چند ساعت در مسیر باشی. خیلی‌ها عزیزانشان  وجانبازان شیمیایی را در همین راه تا رسیدن به مرکز درمانی از دست دادند.»

*صدای ما را به گوش رهبر برسانید

رنج نامه مردمان سردشت فقط غم  از دست دادن عزیزانشان نیست. فقط مرور خاطرات آن روز تلخ بمباران شیمیایی نیست. مشکلات آنها روی دیگری هم دارد؛ یک روی تلخ . مسئول انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت از این مشکلات می‌گوید:«سی و پنج سال گذشته اما هنوز جانبازان شیمیایی سردشت به طور کامل شناسایی نشده‌اند. هنوز بعد این همه سال کمیسیون پزشکی تشکیل می‌شود و بعضی‌ها تأیید نمی‌شوند. جانبازان اذیت می‌شوند. وقتی تأیید نشوند یعنی باید همه هزینه‌های درمان را خودشان بدهند. از کجا؟ آن هم با این وضعیت تحریم‌ها و مشکلات دارویی. چرا نباید تأیید شوند. اثر گاز خردل تا مدت‌ها در محیط باقی می‌ماند. از خاک، از آب، از در و دیوارهای شهر گازخردل بالا می‌آمد. امیدوارم یک بار برای همیشه مسئولان بنیاد شهید و همه کسانی که در این موضوع دخیل هستند مشکل جانباران شیمیایی سردشت را حل کنند. من اطمینان دارم اگر این مشکلات به گوش رهبری برسد ایشان به مردم سردشت کمک می‌کنند. امیدوارم امروز صدای ما رسا باشد.»

انتهای پیام/

منبع: فارس

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر