پَر کشید اما ضربان قلبش همچنان در میان ما میتپد
به گزارش موج رسا; قریب دو دهه بود که وارد عرصه رسانه و خبرنگاری شده بود و طی این مدت در خبرگزاریهای مختلفی از جمله ایسنا و فارس زنجان، کار کرده بود. سال 1390 بود که در ادامه فعالیت رسانهای خود وارد پایگاه خبری– تحلیلی موج رسا شد تا تجربیات و اندوختهای گرانسنگ و سرمایه ارزشمند حوزه رسانهای خود را در اختیار این رسانه نوپا قرار دهد و از همان ابتدا مدیرمسئولی موج رسا بر عهده ایشان بود و حتی مدتی، در کسوت سردبیری این پایگاه خبری فعالیت می کرد.
خبرنگاری بیحاشیه، متین، بااخلاق و دارای روحیه نوعدوستی و لحنی شیوا و آرام داشت و هیچگاه در طول فعالیت رسانهای خود سبب ایجاد حاشیه و یا سلب آرامش نشد. بسیاری از مدیران استان زنجان ایشان را به عنوان فردی دارای روابط اجتماعی بالا و به عنوان خبرنگاری میشناسند که اظهارات را بدون تغییرات به لحاظ حزبی، گروهی، غرضورزانه و سایر مسائل حاشیهای انتشار میدهد.
آری! صحبت از خانم ملکناز نجفی، خبرنگار فعال و تلاشگر پایگاه خبری – تحلیل موج رسا است که عمری در این کسوت گذراند اما تقدیر بر این بود که از امروز دیگر در میان ما نباشد!
شنیدن خبر درگذشت خانم نجفی خیلی ناباورانه و سخت بود همانطور که شنیدن خبر خونریزی مغزی و بستری در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان، برایمان ناباورانه بود. از پیشقراولان عرصه خبر و همکار ما در این پایگاه خبری بود که به نوعی میتوان گفت در کنار هم زندگی کرده بودیم چرا که داستان همکار، متفاوت از داستان بستگان و حتی همسایگان است به دلیل اینکه روزانه در کنار هم هستیم و برای هدف مشخصی در کنار هم و برای کمک به هم جهت رسیدن به هدف مورد نظر، تلاش میکنیم. پس میتوان گفت که به نوعی با همکارمان در کنار هم زندگی کرده و به قول قدیمیها «نان و نمک خورده بودیم...»
چند ماهی بود که خیلی خوشحال و البته منتظر بود. چون قرار بود از اواسط همین ماه (بهمن 1400) حس مادر بودن را تجربه کند و صاحب فرزندی شود که امید و آرزوی فردایش بود. فرزند دختری که برایش برنامهها و آرزوهای زیادی داشت. دخترش به دنیا آمد اما حکمت الهی بر این بود که خانم نجفی، دخترش را کمتر از ۲۴ ساعت ببیند!
نمیدانم ادامه گزارش را چگونه بنویسم.... دستانم میلرزد.... انگشتانم بیحس شدهاند..... هر کلمهای که مینویسم همزمان به یاد روزهایی میافتم که با این همکارمان گذشت. بهویژه روزهایی که صحبت از آمدن یک فرزند در زندگیاش بود. ما هم از خوشحالی او خوشحال میشدیم و انتظار خبر نورسیده را داشتیم. خبر را شنیدیم اما بلافاصله خبر ناگواری دریافت کردیم با این مضمون که «خانم نجفی به علت خونریزی مغزی در کما به سر میبرد...» آه! خدای من! این دیگر چه خبری بود؟! حکمتت چیست؟ چرا این سرنوشت را رقم میزنی؟! اما دست تقدیر بر این بود و باید صبر میکرد.
بسیاری از خبرنگاران زنجانی از مسئولان مختلف، پیگیر آخرین اقداماتشان در خصوص وضعیت خانم نجفی بودند و حتی همکارانی به ملاقات ایشان در تهران هم رفتند و هر روز پیگیر وضعیت خانم نجفی بودیم تا اینکه صبح امروز (جمعه 29 بهمن 1400) خبر غیر قابل باور و بسیار سختی شنیدیم. «خانم نجفی به علت مرگ مغزی از میان ما رفته است!»
خداوندا! خودت هم میدانی که این خبر خیلی ناگوار است اما نمیدانم چه حکمتی داری که اینطور ناباورانه، اتفاقات را رقم میزنی! آخر این بنده خدا تازه مادر شده بود و حس مادرانه را میچشید... آرزوهای بلندی بر سر داشت. اما کاری از دست برنمیآید و باید فقط بر مصیبتها صبر و در برابر خواست خداوند، تمکین کرد.
خانم نجفی به ظاهر از میان ما رفت که انی خبر بسیار ناگوار و بدی بود اما خبر دیگری دریافت کردیم که حس نوعدوستی این خواهر عزیزمان را ثابت کرد و خبر این بود که قلب خانم نجفی به یک بیمار نیازمند اهدا شده و با وجود اینکه شاید در میان ما حضور نداشته باشد اما ضربان قلبش در میان ما خواهد تپید و روح لطیف و آرام ایشان در جامعه دنیوی حاضر است. از این بابت میتوان گفت که خوشا به حال خانم نجفی! چرا که رفتنت هم مایه خیر برای نیازمندی شد که عمر دوبارهای از خدا گرفت که خودش و خانوادهاش تا عمر دارند، دعاگویت خواهند بود.
واقعیتی که باید پذیرفت این است که خانم نجفی اکنون دیگر در میان ما نیست و پر کشید و به خانه ابدی پرواز کرد اما از این بابت به خود میبالیم که فرزند برومند ملت ایران در عرصه رسانه و فرهنگ با اهدای عضو خود به بیمار دیگری عمر دوباره بخشید و این کار خیر، اجر اخروی برای خواهر عزیزمان خانم نجفی خواهد بود.
از خداوند متعال، آمرزش و غفران برای این همکار از دست رفته و صبر فراوان به خانواده ایشان طلب داریم و امیدواریم قدم نورسیده که یادگار خانم نجفی در میان ما خواهد بود، روزی بتواند مانند مادر مهربانش سبب خیر و اندیشه پاک در جامعه ما باشد.// آ
انتهای خبر/