روایتی از روزگار مردمی که صدایشان به جایی نمیرسد/ اینجا شورجه محرومترین نقطه شهر زنجان+فیلم
شنیدن نام شورجه شاید ما را به یاد "جمال شورجه"، فیلمساز معروف بیندازد، اما حکایت دیگری هم دارد این شورجه، آنهم از جنس محرومیت در دل زنجان، جاییکه مردمش نه دیده میشوند، نه شنیده.
به گزارش موج رسا; خرابی راه و ماشیننَرو بودنش نه تنها کار را برای سواریها در زمستان سخت کرده است بلکه هیچ سرویس مدرسهای هم حاضر نیست به خاطر بچههای شورجه سختی را به جان بخرد، چه سخت است زندگی برای مردمی که دائم دندانهایشان از شدت سرما به هم میخورد.
وارد کوچههایشان که میشوی اهالیاش نمیدانند اول از کدام محرومیتشان بگویند اما این روزها سوز و سرما باعث شده فقط از نبود نفت و گازی گله کنند که قاعدتا باید گرمابخش خانههایشان میشد، نمیدانیم در شب یلدا چه بر اهالی این منطقه گذشته اما از سفرههای کوچکشان هم بگذریم از یخزدشان نمیشود، گذشت.
دورتا دور شورجه را مناطق شهری تشکیل دادند، از یک طرف شهرآرا را میبینند و از طرف دیگر به مهرآرا نزدیکند اما انگار مهر مسئولان برای اهالی اینجا حرام شده و یا نمیدانند که مردم در اینجا برای یک بشکه نفت به هر دری میزنند.
«برای مشکل نبود گاز به اتاق هر مسئول دولتی در استان رفتیم اما آنها فقط بازیمان دادند» این جملات مادریست که سالها به زندگی در شورجه رضایت داده، او از روزهای سختی میگوید که در زمستان بر فرزند در آغوشش میگذرد: اگر فرزند یکی از مسئولان یک شب در اینجا بماند شاید آن موقع بفهمد که چشم کودک آنها رنگیتر از چشم بچههای شورجه نیست.
بچههای اینجا اگر چه رویای اتاقهای کودک و امکانات ریز و درشت دیگر را نداشته باشند اما برای یک شب هم که شده آرزو دارند در کنار گرمای بخاریهای گازی بخوابند یا برای اینکه سرشان شپش نزند آب حمامهایشان همیشه گرم باشد.
تازهعروس یک شورجهای از شرمندهشدن همسرش گفت، برای اینکه نمیتواند در داخل شهر برایش خانه اجاره کند. اگرچه سرمای خانه این زوج توان ماندن به انسان نمیداد اما گرمای زندگیشان به هر چیز دیگری میارزید.
بیش از 35 خانوار در شورجه زندگی میکنند، با اینکه گفته میشود روستاهای بالای 20 خانوار از نعمت گاز بهرهمند میشوند اما اهالی اینجا دهها نامه که به تک تک مسئولان مربوطه نوشتهاند که هیچیک به نتیجه نرسیده است.
در اینجا جانبازی شیمایی زندگی میکند که برای تامین هزینه اکسیژنش دست به دامان همسایهها میشود، از مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران گله داشت که چرا در این سالها به دیدارش نیامده اند، بوی نفت اذیتش میکرد و از وضعیتی که در آن قرار داشت دلش خون بود.
انتظار اهالی شورجه به جاست، اینکه از استاندارشان بخواهند در کنار بازدید از اکبرجوجه سری هم به شورجه بزند تا محرومیتها را در منطقهای که از هر نقطه محروم دیگری به دفتر کارش نزدیکتر است، ببیند.
ضدحال است زندگی برای ساکنینی که آنتنهای موبایلشان دائم میپرد و چه دردناک است بیخبری که همیشه خوشخبری نیست!!
علی الماسی
//س
انتهای خبر/