logo
امروز : یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۱۱
[ شناسه خبر : ۱۳۴۴۵ ] [ مدت زمان تقریبی برای مطالعه : 5 دقیقه ]

شلیک مرد تیباسوار با صد روسی

-شلیک-مرد-تیباسوار-با-صد-روسی-

انرژی مرد رعنای تیباسوار آنقدر زیاد بوده که نویسنده و خاطره‌نگار کتاب حاجی‌فیروز را به دام بیندازد.

به گزارش موج رسا; عمده اهالی فرهنگ او را با روزنامه‌نگاری و خبرنگاری می‌شناسند. خبرنگار موتورسوار سوژه گزارش ما حالا چند وقتی است که توی جماعت نویسنده‌ها هم برای خودش جایی باز کرده و آرام آرام و بدون عجله و از سر فرصت، کتاب‌هایش یک به یک بیرون می‌آیند. اصلا بگذارید همین اول قضیه مشتمان را باز کنیم. داریم از میثم رشیدی‌مهرآبادی صحبت می‌کنیم. کسی که اگر سنباده‌اش بزنید، بیشتر اهل اردوگاه خبرنگاران و روزنامه‌نگاران است. اگر خواسته باشیم دقیق‌تر معرفی‌اش کنیم خبرنگار و روزنامه‎‌نگار حوزه دفاع مقدس. چرا رفته‌ایم سراغش؟ جدیدترین کتاب رشیدی هم رونمایی شده. اسم جالبی هم دارد: «صدِ روسی!» مراسم رونمایی کتاب رشیدی که توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده، همین هفته در فروشگاه به‌نشر آستان قدس رضوی در میدان انقلاب تهران رونمایی شد.

روزنامه‌نگار کهنه‌کار حوزه دفاع مقدس در جدیدترین کارش هم دوباره رفته سراغ رزمندگان جنگ. بسته شدن نطفه کتاب «صد روسی» هم حکایت جالبی دارد. رشیدی درباره ایده نگارش این کتاب گفته است: «بیش از دو سال از رونمایی کتاب «حاجی‌فیروز» که شامل خاطراتی از برادر جانباز، حاج‌فیروز احمدی است، می‌گذرد. همان روز بود که مردی رعنا با پاهایی که از شدت جراحت به‌سختی قدم برمی‌داشت، من را به داخل اتومبیلش بُرد و سر صحبت را باز کرد. مایل بود خاطراتش را برایم بگوید تا کتاب شود.» به گزارش فارس، رشیدی این احساسات مرد رعنا در داخل اتومبیل تیبای سفیدرنگ را در ذهن خودش یک احساس زودگذر تصور می‌کرده که به‌زودی از یاد خواهد رفت.
 
 بی‌خیال نمی‌شد

او درباره این موضوع می‌گوید: «در گیر و دار تبلیغ و فروش حاجی‌فیروز بودم و هر چند روز، دوستان رسانه‌ای مقدمات گفت‌وگو یا گزارشی درباره این کتاب را فراهم می‌کردند. یک روز باید با دوربین صداوسیما به نانوایی حاج‌فیروز می‌رفتم و روز دیگر در دفتر فلان روزنامه، با انواع مسائل ریز و درشت، سوال‌پیچ می‌شدم. گفته‌های مرد رعنای سفیدپوش در اتومبیل سفیدرنگ را احساساتی زودگذر دانستم و خیال کردم همین که پایش به خانه برسد و حاج‌خانم لیست خرید روزانه را به دستش بدهد و بچه‌ها خرده‌فرمایشاتشان را بگویند، عاشقی یادش می‌رود.»
 

 کافه‌بازی را فراموش کنید!

با این حال گویا انرژی مرد رعنای تیباسوار آنقدر زیاد بوده که نویسنده و خاطره‌نگار کتاب حاجی‌فیروز را به دام بیندازد. به گفته نویسنده، هنوز مدت زیادی از آن دیدار نگذشته بوده که دوباره مرد تیباسوار با او تماس گرفته و خواستار دیداری حضوری می‌شود. در ادامه هم توافقات و هماهنگی‌های نهایی برای نگارش کتاب ایجاد شده و حالا رشیدی است و مرد تیباسوار که عبدالعلی یزدان‌یار نام دارد و قرار است راوی «صدِ روسی» باشد. احتمالا تصور شما از نگارش چنین کتاب‌هایی همان قاب‌ها و سکانس‌هایی است که در فیلم‌ها دیده‌اید. این‌که نویسنده یا روزنامه‌نگار به طور هفتگی قرارهایی را با سوژه و مصاحبه‌شونده خود نهایی کرده و در یک کافه و هنگام نوشیدن یک نوشیدنی گرم، واقعیت‌های مدفون شده در سینه و ذهن مصاحبه‎شونده را بیرون می‌کشد. خب اجازه بدهید که بگوییم تصور شما کاملا اشتباه است.
 
 دردها امانش را بریده بود

رشیدی درباره نحوه ثبت و ضبط خاطرات سوژه شدیدش چنین گفته و ایسنا هم آن را این‌گونه روایت کرده است: «جناب یزدانیار به خاطر دردهایی که از جراحات جنگ داشت، شب‌ها بی‌خواب می‌شد و چه فرصتی بهتر از دل شب برای یادآوری خاطرات؟ قرار بر این شد که خاطرات‌شان را بنویسند و پس از نوشتن هرخاطره، آنها را برای تدوین به دست من برسانند. دستخط‌شان بد نبود، اما مدتی طول کشید تا به آن عادت کردم؛ طوری که گاهی جملاتی را که خودشان نوشته بودند و نمی‌توانستند بخوانند، برایشان می‌خواندم! خاطرات مکتوب را می‌خواندم و آن را در قالب جملاتی جدید می‌نوشتم. سعی داشتم لحن راوی در بین جملات باقی بماند. بعد از نوشتن هر خاطره، سوالات زیادی در ذهنم شکل می‌گرفت که پاسخ‌هایش را در دیدار بعدی جویا می‌شدم.»
 
 کسانی که حتی میان خانواده‌شان هم غریبند

نویسنده کتاب در ادامه هم هدف خود را از نوشتن کتاب حاجی‌فیروز و صد روسی این طور توصیف کرده و می‌گوید: «همه این رنج‌ها را باید کنار یک شیرینی بزرگ گذاشت. همان لذتی که من به خاطر آن، نوشتن این کتاب را آغاز کردم. من در این کتاب و چند کتاب قبل و بعدم به سراغ رزمندگانی رفتم که متاسفانه حتی خانواده‌هایشان با برخی از رشادت‌ها و شجاعت‌هایشان ناآشنا بودند. برای من هیچ لذتی بالاتر از این نیست که بعد از چاپ کتابم، همسر و فرزند و برادر و همرزم و همسایه و همه کسانی که با جناب یزدانیار حشر و نشر دارند؛ قدر او را بیشتر بدانند و از دریای تجربیاتش بیشتر بهره ببرند.»
 
 200 بار کتاب را خواندم
احتمالا با خودتان می‌گویید این همه در این گزارش حرف زده شد بدون این‌که از مرد تیباسوار نقلی آورده شود. عبدالعلی یزدانیار که صد روسی را برای رشیدی روایت کرده گفته که هربار که خاطراتم را می‌نوشتم و برای نویسنده می‌فرستادم، دست‌نگاشته‌هایم را می‌خواندم. به گفته خودش تاکنون بالغ بر ۲۰۰ مرتبه دست‌نوشته‌های کتاب را خوانده و بعد از چاپ هم ۲۰مرتبه آن را خوانده است. به گفته خودش هیچ چیزی به کتاب افزوده نشده و مطالب همان طور که روایت شده در کتاب آمده است.
نویسنده محمدصادق علیزاده
منبع: جام جم آنلاین

انتهای خبر/

فرم ارسال نظر