چرا مُرسی ذلیل و بشار اسد عزیز شد؟/ سه علت برای پایان یک انقلاب و ماندگاریِ یک نظام
سال پیش دو جنبش نسبتاً متفاوت در سوریه و مصر شکل گرفت و از هر دو اکنون فقط حرفش باقی است. چرا دومی با این که توانست به قدرت برسد، زمین خورد ولی اولی اصلاً نتوانست به قدرت برسد؟
به گزارش موج رسا; طبق روایت دولت مصر، محمد مرسی رئیسجمهورِ پیشین این کشور در آخرین جلسه دادگاه بر اثر سکته قلبی درگذشت و به فاصله کمی به خاک سپرده شد. این، پایان مردی بود که چندین سال پیش با سیاستهای نادرستش موجبات پایان یک انقلاب را فراهم کرده بود.
اما همزمان با جنبشی که مردم مصر آغاز کرده بودند و با برکناری حسنیمبارک به ریاستجمهوری مرسی انجامیده بود، جنبش دیگری در سوریه در حال وقوع بود که هیچگاه نتوانست به قدرت برسد و جایگزین بشار اسد شود. به نظر میرسد جدا از اینکه بدنه این دو جنبش از گروههای نسبتاً متفاوتی باقته شده بود، سیاستهای مرسی و اسد در جایگاه رئیسجمهور نیز تفاوتهای آشکاری داشت.
سه تفاوت محمد مرسی با بشار اسد
۱- انقلاب یا اصلاح: رویکرد نرم در برخورد با عوامل رژیم گذشته
مرسی بعد از روی کارآمدن، بسیاری از پستهای کلیدی را در اختیار سران رژیم گذشته نگه داشت. تصور کنید رژیمی که با کودتای «افسران آزاد» در سال ۱۹۵۲ بر سر کار آمد، آیا بعد از اینکه کنار گذاشته شد باز هم باید «ارتش» را به دست آنها سپرد؟ این کاری بود که مرسی با تعیین سیسی به عنوان فرمانده نیروهای مسلح انجام داد و عملاً «گوسفند را به گرگ سپرد». چرا مرسی چنین کاری کرد؟
به نظر میرسد او مانند بسیاری از افراد اخوانالمسلمین به دنبال اصلاح بود نه انقلاب. او یک دهه قبل نماینده مجلسِ همان رژیم «مبارک» شده بود. بنابر این حتی وقتی که انقلاب شد، طبق قوانین انقلاب عمل نکرد و عملاً اقتضائات دوره «اصلاحات» را انجام میداد، نه «انقلاب».
اما بشار اسد به خوبی فهمید کسانی که به اسم معارض و معترض به او مخالفت میکنند، بسیاری از آنها به دنبال تغییر رژیم هستند. یعنی بحث به شخص او محدود نیست و قرار است اساساً یک حکومت تکفیری بر سر کار بیاید. بنابراین تصمیم گرفت تا وقتی که سلاح بر زمین نگذارند و صف معترضان واقعی را از خود جدا نکنند، با آنها مماشات نکند. در اینجا قصد دفاع از تمام عملکرد او در برخورد با مخالفان را نداریم و بحث اصلی بر سر فهم اقتضائات متفاوت انقلاب و اصلاح است.
۲- راه آمدن با اسرائیل و آمریکا به خلاف نظر مردم
بعد از پیروزی انقلاب مصر و کناررفتن مبارک، مردم به سفارت اسرائیل ریختند و عملاً مهر بطلانی بر توافق کمپدیوید که سادات به معنای پایان جنگ میان مصر و اسرائیل امضا کرده بود زدند. مرسی با چنین اقدامی مخالفت کرد اما مشکل اینجا است که مخالفت او با نحوه انجام این اقدام نبود، بلکه او طرفدار اصل حفظ رابطه با اسرائیل بود. او سپس تعهد رژیم جدید را به توافق کمپدیوید اعلام کرد.
این رویکرد یک بام و دو هوا، یعنی اینکه یک رئیسجمهورِ برآمده از رأی مردم مسلمان مصر و مورد حمایت اخوان المسلمین از تقویت رابطه با اسرائیل حمایت کند، نتیجهای جز ریزش بخشی از هوادارنش نداشت. اگر قرار است هم رژیم مبارک با اسرائیل در رابطه باشد و هم اخوان المسلمینی که از مهمترین برنامههای بنیانگذارش حسن البنا تشکیل ارتش برای حمله به اسرائیل بوده است، پس چرا باید یک جوان مسلمان انقلابی مصری همچنان هوادار مرسی بماند؟
نه اسرائیل و نه ایالات متحده که مرسی با روی خوش از آنها استقبال کرد و به عنوان رئیسجمهور با مقامِ پایینتر از خود یعنی وزیر خارجه آمریکا دیدار کرد، در هنگام وقوع کودتا علیه او اقدامی نکردند در حالی که برای سخنرانیهای او علیه حکومت بشار اسد در سوریه کف میزدند و زیر بغل او به عنوان اصطلاحاً پیشروِ تغییر در خاورمیانه هندوانه میگذاشتند.
به خلاف او، بشار اسد با دولتهایی همراه شد که صادقانه و نه ریاکارانه از او حمایت کردند. ایران و روسیه مهمترین دولتهای حامی او در جریان ناآرامیهای داخلی سوریه بودند و هیچ گاه از پشت به او خنجر نزدند.
۳- ترس از نزدیکی به شیعیان بخاطر ملاحظه نظر تکفیریها
مرسی نه در داخل مصر و نه در خارج، رابطه خوبی با جریان سیاسی شیعه نداشت. او زمانی که برای انتقال ریاست جنبش عدم تعهدها به تهران آمد، در ابتدای سخنرانی خود از خلفای ثلاثه نام برد تا به قول خودش ملاحظه جریانهای تکفیری را کرده باشد، اما اولاً وقتی جریانهای تکفیری حامیان قدرتمندتری مانند ریاض دارند، ملاحظه نظر آنها یعنی استقبال از نفوذ ریاض در سیاست مصر؛ ثانیاً وقتی اختلاف شیعیان و تکفیریها به ضرر مصر است، نشستن مرسی در کفه یکی از دو طرفِ دعوا به معنای تشدید این اختلاف است، نه کاهش آن. همین تشدید اختلاف، شکافهایی در پایگاه هوادارانش ایجاد کرد.
این فاصله میان مرسی و شیعیان وقتی که به شهادت حسن شحاته از روحانیان شیعه و مدرس الازهر رسید به یک خصومت تبدیل شد زیرا مرسی به عاملان آن واکنش نشان نداد. حالا با وجود اینهمه ملاحظه نظر تکفیریها، آنها در حمایت از او در زمان وقوع کودتا چه کردند؟
به خلاف او، بشار اسد که خود از علویان سوریه نیز هست، علی رغم همه فشاری که از جانب عربستان و اسرائیل به این خاطر احساس میکرد، همراهی با ایران و حزبالله را از دست نداد. در عوض، زمانی که قدرت معارضان و تکفیریها در سوریه بالا گرفت و شهر به شهر تا دمشق رسیدند، ایران و حزبالله از هیچ تلاشی برای بقای او فروگذار نکردند.
جرقه نهایی: سوء استفاده عربستان از بالاگرفتن اختلاف ایران و ترکیه
در آن سالها ناآرامیهای سوریه به یک اختلاف نظر میان ایران و ترکیه تبدیل شده بود زیرا اردوغان، شاید بواسطه نزدیکی با قطر و جریان اخوانالمسلمین، حامی برکناری بشار اسد به نفع گروههای معارض بود ولی مقامات ایران میان جنبش سوریه با جریان بهار عربی در کشورهای منطقه تفاوت قائل بودند و دست عربستان و تکفیریها را در آن مشهود میدیدند.
اختلاف ایران و ترکیه به عنوان دو قدرت منطقهای، موجبِ خنثیشدن تلاشهای آن دو شد و در این میان، عربستان سعودی که از زمان حسنی مبارک نفوذ فوقالعادهای در سازمان امنیت و اطلاعات مصر داشت، دست به کار شد و مقدمات برکناری او را به امید روی کارآمدن یک دولتِ زیردستِ خود فراهم کرد. وقتی سیسی به عنوان رئیسجمهور مصر حاضر شد به هواپیمایِ فرودآمده ملک عبدالله در قاهره وارد شود و در همانجا با او گفتگو کند، مشخص شد عامل اصلی کودتا علیه مرسی چه دولتی بوده است و حالا چه میوهای چیده است.
جالبتر میشود اگر بدانید مرسی پس از ریاستجمهوری اولین سفر خارجی خود را به عربستان انجام داده بود! چرا؟ به امید تشویق آنها به سرمایهگذاری در مصرِ بدون مبارک. ریاض هم دست او را رد نکرد اما به روش خود سرمایهگذاری کرد!
منبع: مشرق
انتهای خبر/